سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی جز نیک بخت، دانش را دوست ندارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

جواب اجمالی :ازایات قرآن استفاده می‌شود که امامان معصوم ـ علیهم‌السلام ـ اجمالاً از غیب و آینده آگاهی داشته‌اند. حتی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه‌السّلام ـ و خود امام حسین ـ علیه السلام ـ از شهادتشان خبر داده‌اند. و آیه «لا تلقوا» اشاره به هلاکت دارد، نه شهادت و درباره کسانی است که انفاقی در راه خدا ننموده‌اند، و موجب تسلط دشمن شدند آنها هلاکت را با دست خود خریده‌اند. امّا شهادت در راه خدا هدفی است که خداوند وعده بهشت و جاودانگی داده است. امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ از طریق علم لدنی، آگاه به شهادت بوده است ولی می‌بایست از این علم استفاده نکند و تمام افعال خود را بر طبق سیره عقلا انجام می‌داد. مثلاً دعوت کوفیان و برای زعامت مردم و رفتن امام حسین ـ علیه السلام ـ به سوی آن دیار، و مانع شدن لشگر حر، و تقاضای برگشت و...

 ادامه مطلب...

  

علامه امینی جرعه نوش غدیرکه همه هستیش علی بود

: نام علامه امینى، قدّس‏سرّه، و کتاب گرانسنگ او »الغدیر« پیوند ناگسستنى با موضوع ولایت امیرمؤمنان على، علیه‏السلام، پیدا کرده است و همانند واقعه غدیر در تاریخ جاودان شده است.در ایام عید ولایت با ذکر چند خاطره یاد این شیفته ولایت را گرامى مى‏داریم.

 

1.                توسل
علامه امینى، به نقل از یکى از موثقین فرمودند:
»در بغداد کنفرانسى از علما و شخصیت‏هاى برجسته برپا شده بود و مرا نیز به مناسبتى دعوت کرده بودند. وقتى وارد سالن شدم دیدم همه صندلیها اشغال شده است و صندلى خالى نیست که بر آن بنشینم. عبایم را وسط سالن پهن کرده و روى آن نشستم. (گویا تعمدى در کار بود که به ایشان اهانت شود) در این میان پسر بچه‏اى سراسیمه وارد سالن شد تا مرا دید گفت:هو هذا (او همین است)
سپس بیرون رفت. من ترسیدم که جریان چیست، نکند کاسه زیر نیم‏کاسه‏اى باشد (بعد معلوم شد مادر آن بچه غش کرده و قبلا دعانویسى که عمامه‏اى شبیه به عمامه علامه امینى داشته، دعا نوشته و مادر او خوب شده است. حالا بچه خیال کرده که آن دعانویس همین آقاست) بعد همراه بچه شخصى آمد و از من پرسید: آقا شما دعا مى‏نویسى؟ گفتم: آرى مى‏نویسم!
آن گاه کاغذى برداشتم و در آغاز آن بسم‏الله‏الرحمن‏الرحیم و سپس آیه‏اى از قرآن را نوشتم و کاغذ را پیچیدم و به او دادم و گفتم ان‏شاءالله خوب مى‏شود. بعد که رفت گوشه عبایم را به صورتم انداختم و متوسل به مولى على، علیه‏السلام، شدم و با گریه عرض کردم: ألسلام علیک یا مولاى یا أمیرالمؤمنین! در این جلسه آبروى مرا حفظ کن در میان این افرادى که حتى اجازه نشستن روى یک صندلى را به من ندادند؛ یا على! دستم به دامنت.
ناگهان دیدم بچه پرید به داخل سالن و گفت مادرم خوب شد. آنگاه مجلسیان به نظر احترام به من نگریستند و مرا با سلام و صلوات در بهترین جایگاه آن سالن نشاندند.

2. الهامى از امیرالمؤمنین، علیه‏السلام
علامه امینى فرمودند: وقتى »الغدیر« را مى‏نوشتم خیلى مایل بودم کتاب »الصراط المستقیم« را هم ببینم. شنیده بودم نسخه خطى‏اش در نجف نزد شخصى است، خیلى مایل بودم ایشان را ببینم و تقاضا کنم کتاب را امانت بدهند که مطالعه کنم و سپس برگردانم. یک شب اوایل مغرب که مى‏خواستم به حرم مطهر مشرف شوم، دیدم همان شخص با یکى دو نفر از علما در ایوان مطهر نشسته و مشغول صحبت است. خدمت ایشان رفتم و بعد از احوالپرسى تقاضاى خود را اظهار کردم. عذرهایى آورد، من گفتم: اگر مى‏خواهى به من امانت ده و اگر نمى‏شود به بیرونى منزلت مى‏آیم و همان جا مطالعه مى‏کنم و اگر این را هم قبول ندارید در دالان منزلت مى‏نشینم و مطالعه مى‏کنم.
گفتند: خیر نمى‏شود. در نهایت آن شخص گفت شما هیچ گاه این کتاب را نخواهید دید. علامه امینى فرمودند: مثل آن که آسمان را بر سر من زدند (نه از آن جهت که او قبول نکرد بلکه از مظلومیت آقا امیرالمؤمنین على، علیه‏السلام) به حرم مشرف شدم و خطاب به آن حضرت عرض کردم: چقدر شما مظلومید؟ یکى از ارادتمندان و شیعیان شما کتابى را در فضایل و حقانیت شما نوشته است و یکى از ارادتمندان و خدمتگزاران شما هم مى‏خواهد بخواند و به دیگران برساند. این کتاب پیش یکى از شیعیان و ارادتمندان شما و در محیط شیعیان شماست و در کنار قبر مطهرش، اما باز هم او از این کار ابا دارد. براستى که مظلوم تاریخ و قرنهایى.
آن مرحوم فرمودند: حال گریه عجیبى داشتم. به طورى که تمام بدنم تکان مى‏خورد. ناگهان در قلبم افتاد که »فردا صبح به کربلا برو!« به مجرد خطور این خطاب در قلبم، دیدم حال بکاء از میان رفته و یک شادابى مرا گرفته است. هر چه به خودم فشار آوردم که به آن حال خوش و گریه و درد دل ادامه دهم؛ دیدم هیچ نمى‏توانم و بکلى آن حال رفته و تنها یک مطلب در دل من جایگزین شده است »به کربلا برو!«
از حرم مطهر به منزل آمدم. صبح به اهل منزل گفتم: قدرى صبحانه به من بدهید، مى‏خواهم به کربلا بروم گفتند.: چرا وسط هفته مى‏روید و شب جمعه نمى‏روید؟
گفتم: کارى دارم. به کربلا رفتم و یکسره به حرم مطهر حسینى مشرف شدم. در حرم مطهر به یکى از آقایان محترم اهل علم برخوردم. خیلى محبت و احوالپرسى کردند. گفتند: آقاى امینى! چه عجب، وسط هفته به کربلا آمده‏اید؟ زیرا رسم علما آن بود که پنجشنبه‏ها مشرف شوند تا زیارت شب جمعه را درک کنند.
گفتم: کارى داشتم! گفت: آقاى امینى، ممکن است از شما خواهشى کنم؟ گفتم: بفرمایید!
گفت: تعدادى کتاب نفیس از مرحوم والد باقى است که بدون استفاده مانده و تقریباً محبوس است، بیایید ببینید، اگر چیزى به درد شما مى‏خورد به صورت امانت ببرید و بعد برگردانید گفتم: کى بیایم؟
گفت: من امروز کتابها را بیرون مى‏آورم و آماده مى‏کنم. جناب عالى فردا صبح براى صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید. هم صبحانه صرف کنید و هم کتابها را ملاحظه بفرمایید.
قبول کردم و رفتم مقدار بیست و چند جلد کتاب روى هم گذاشته بود. من تا نشستم دست دراز کردم و اولین کتاب را که برداشتم، دیدم نسخه‏اى بسیار پاکیزه، نفیس و جلد شده مجدول از کتاب »الصراط المستقیم« است. حالت گریه شدیدى به من دست داد. صاحب خانه علت را جویا شد. من قضیه کتاب را در نجف نقل کردم. ایشان هم از لطف الهى به گریه افتادند، کتاب مذکور و چند جلد کتاب نفیس دیگر را به امانت دادند و مدت سه سال نزد من بود تا بعد از به انجام رسیدن کارم به شخص مذکور بازگرداندم.
3. مرا به این و آن محتاج مکن!
علامه امینى از روز اول که به نجف آمدند، تصمیم گرفتند، بر اینکه نسبت به وجوه شرعیه و سهم امام رضا، علیه‏السلام، و یا سایر وجوهات دخالت نکرده و از آن راه امرار معاش نکنند. مى‏فرمودند:
من هنگامى که به نجف آمدم یک مقدارى پول داشتم بعداً تمام شد و در نجف رسم بود افرادى که از هر شهرى مى‏آمدند اسامى آنها به وسیله نماینده آن شهر یادداشت مى‏شد تا اگر پولى از آن شهر براى آقا فرستاده شد، بین طلاب آن شهر تقسیم گردد. این آقا آمد پیش من و به من گفت: من اسم شما را نوشتم و شما از ماه آینده این قدر از من حقوق مى‏گیرید. ولى شما بایستى از یکى از این مراجع اجازه بگیرید که به این مرحله رسیده‏اید که مى‏توانید صرف وجوهات نمایید.
من از این موضوع خیلى ناراحت شدم و به حرم مطهر امیرالمؤمنین، علیه‏السلام، مشرف شدم و عرض نمودم یا على! من آمده‏ام در جوار شما درس بخوانم، مرا به این و آن محتاج مکن! اگر مى‏توانى مرا بپذیرى و قبول کنى و تأمین نمایى من هم مى‏مانم و شما را خدمت مى‏کنم. ایشان فرمودند از آن لحظه تا هنگام بازگشت از نجف حقوق شرعیه و وجوهات از کسى نگرفتم.

خبرگزاری فارس

 

 


  
  


قال النبی(ص): یا علی! لولا انت و شیعتک ما قام لله دین.
پیامبر اعظم(ص) فرمود: ای علی! اگر تو و شیعیانت نبودید، دینی برای خدا پابرجا نمی ماند.(1)
ــــــــــــــــــــــــــ
1
- بحارالانوار، ج39، ص 307

 

 

آزار علی(ع) آزار پیامبر(ص)

در سال دهم هجرت، پیامبر اعظم(ص) حضرت علی(ع) را برای هدایت مردم یمن و تبلیغ اسلام به آنجا فرستاد، علی(ع) در این مأموریت موفقیت بزرگی به دست آورد و بذر اسلام را در دلهای مردم یمن پاشید و طولی نکشید که سراسر یمن تحت پوشش اسلام درآمد. عمروبن شاس گوید: من در این سفر همراه علی(ع) بودم، تصور کردم که علی(ع) نسبت به من بی مهری کرده و این موضوع در دلم مانده بود، هنگامی که به مدینه برگشتیم، با هر کس که ملاقات کردم بی مهری علی(ع) را بازگو نمودم، تا اینکه به حضور پیامبر(ص) در مسجد رسیدم، در کنارش نشستم، پیامبر(ص) به من رو کرد و فرمود:
«ای «عمرو» مرا آزار رساندی». گفتم: «انالله و اناالیه راجعون» پناه می برم به خدا و به اسلام از اینکه به رسول خدا(ص) آزار رسانده باشم. پیامبر اعظم(ص) به من فرمود: «من اذی علیا فقد اذانی»، کسی که علی(ع) را بیازارد، حتما مرا آزرده است.(1) فهمیدم که نمی بایست نسبت ناروای بی مهری علی(ع) را به خود، تصور کنم یا از آن شکایت نمایم که موجب آزار علی(ع) و پیامبراعظم(ص) خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اعلام الوری، ص 137


88/9/12::: 8:11 ع
نظر()
  

 

شباهت شب عید غدیر با شب قدر

شب عید غدیر از یک نظر شبیه ل یله القدر است. گاهی انسان به یکدیگر تبریک می گوید، یک شیرینی توزیع می کند؛ گاهی هم ممکن است چند رکعت نمازی که در کتاب های دعا نوشته است، بخواند؛ اینها بهره ضعیفی از عید ولایت است. اگرمقداری جلوتر رفتیم، می بینیم راه بازتر است که ما شب عید غدیر را شبیه ل یله القدر بدانیم.
تجلّی همتائی قرآن و عترت (ع) در حدیث ثقلین
ادامه مطلب...

  

یادتونه براتون خبرقتل سید هاشمی رو نوشتم حلا بقیه ماجرا...

حوادث  - سرپرست دادسرای امور جنایی تهران بزرگ گفت:‌ برای بازپرس پرونده و دادسرای امور جنایی تهران ثابت شده است که سیدروح‌الله هاشمی معروف به سیدمحمد قاتل برادر خود سیدمرتضی هاشمی است.ادامه مطلب...

  
  

نقش "سبز اموی" در نبرد صفین

بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان گول نخورید زمان معاویه هم  دستمال سبز به دستها بودند

استفاده از نمادهای رنگی برای مقاصد سیاسی محدود به دوره تاریخی کنونی نیست. بررسی های تاریخی نشان می دهد استفاده از نمادهای رنگی در صدر اسلام نیز رایج بوده است.

یکی از این رنگها که در تاریخ اسلام توسط دوست و دشمن از آن استفاده شده است، رنگ سبز می‌باشد. در تاریخ اسلام معاویه اولین کسی است که از این نماد رنگی استفاده کرد. او در جنگ صفین به 4000 نفر از سربازانش دستور داد تا لباس سبز بپوشند و از پشت به سپاه امام علی(ع) حمله کنند، و سپاه اصلی از رو به رو حمله نهایی را آغاز کند.

اما مالک اشتر، فرمانده غیور سپاه امام(ع) نیز به قبیله ربیعه و همدان گفت تا به مقابله «سبزجامگان» برخاسته و توطئه این گروه را خنثی کنند. شاید دلیل استفاده از این رنگ،‌ تمایز آنها از سربازان امام علی(ع) است تا در حمله اصلی سربازان معاویه به اشتباه نیافتاده و سپاهیان خود را نکشند (فرمانده سپاه سبز اموی، عبیدالله بن عمر پسر خلیفه دوم بود که به جرم قتل دو نفر انسان بیگناه محکوم به قصاص شده بود و برای فرار از قصاص به معاویه پناهنده شده بود.) نصربن مزاحم(ق3) نویسنده کتاب معروف «پیکارصفین» در ص 452 آن ماجرا را اینچنین توصیف می‌کند:

«آن شب معاویه چهارهزار سوار و پیادة سبز جامه آماده کرد و به ایشان فرمان داد که از پشت به علی علیه السلام هجوم کنند،‌ ولی هَمْدانیان دریافتند و با آنان روبرو شدند و در برابر آنها استوار ایستادند،‌ و آن شب تا صبحدم به پاسداری و نگهبانی در ایستادند، و علی علیه السلام ضمن رفت و آمدهایی که در میان سپاه خود می‌کرد، گذارش به منطقه اردوگاه ربیعه افتاد و در میان آن قبیله ماند»

او در صفحه 621 همان کتاب به رجزهایی که سپاه سبزپوش معاویه در مقابل سپاه موج آسا و زره‌پوش علی(ع) می‌کردند اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«یک بار که نجاشی نیز با ایشان بود برخوردی چنین روی داد و وی رَجراجَه (سپاه موج آسا)ی علی، و خَضریّه (سپاه سبزینه پوش) معاویه را مقایسه کرد و هر یک از دو طرف به سپاه خود افتخار می‌نمود. شامیان گفتند: (نیروی) خضریه نیز همچون (نیروی) رَجراجه (یا موج آسا) خوانده می‌شدند و فرماندهی آنها را که همگی دارای سلاح و شمشیر و زره بودند سعید بن قیس برعهده داشت، و خضریه (یا سبزینه پوشان) نیز چهارهزار تن به فرماندهی عبیدالله بن عمر بن خطاب بودند که نشانة سبز داشتند.(

88/9/12::: 7:20 ع
اولین دیدگاه را شما بگذارید
  
  

ده‌ها نفر روز یازده ماه رجب وارد منزل شیخ فضل‌الله شدند. وی را دستگیر و با درشکه به ادارة نظمیه بردند و زندانی کردند. رئیس نظمیه یپرم‌خان ارمنی از فاتحین تهران بود. مورخین به صور مختلف جریان بعد از بازداشت حاج شیخ‌فضل‌الله را نقل کرده‌اند. محاکمه‌ای که ترتیب داده شده با حضور چند نفر و حاکم آن حاج‌شیخ ابراهیم زنجانی بود. نامبرده عصر روز سیزده رجب شیخ را به عمارت خورشید واقع در کاخ گلستان بردند. تالار مفروش نبود وسط تالار یک میز گذاشته بودند یک طرف میز یک صندلی بود و یک طرف دیگرش یک نیمکت. شش نفر روی این نیمکت حاضر و آماده نشسته بودند. شیخ را روی صندلی نشاندند. مدیرنظام می‌گوید: من توی درگاه ایستاده بودم تقریباً بیست نفر تماشاچی هم بود. مجاهد و غیرمجاهد ولی همه از هم عقیده‌های خودشان بودند که به ایشان اجازه ورود داده بودند.ادامه مطلب...

  
  

اگر ان روز امام ماحسین تنها شد-نگذاریم که ان حادثه تکرار شود

داستان عجیبی است که دل راکباب میکند این روایت محافظ شیخ از لحظات دار زدن شیخ فضل‌الله

غالب تاریخ‌نویسان مشروطه، شیخ‌فضل‌الله نوری را با عنوان طرفدار استبداد معرفی کرده‌اند و در محکومیتش قلم زده‌اند اما محاکمه و اعدام این فقیه بزرگ، چهره دیگری از او در تاریخ باقی گذاشته و جوّی را که در اجتماع اواخر عمر او پیدا شد تا این اقدام را در حضور مردم موجه نماید در هم شکست. آقای علی دوانی در جلد اول نهضت روحانیون ایران به نقل از ضیاءالدین دری می‌نویسد: «من تا آن وقت با آن مرحوم (حاج شیخ‌فضل‌الله) آشنایی نداشتم. زمانی که مهاجرت کردند به زاویة مقدسه یک روز رفتم وقت ملاقات خلوت از ایشان گرفتم. پس از ملاقات عرض کردم می‌خواهم علت موافقت اولیة حضرت عالی را با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم. دیدم این مرد محترم اشک در چشمانش حلقه زد و گفت من والله با مشروطه مخالفت ندارم با اشخاص بی‌دین و فرقة ضاله و مضله مخالفم که می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را لابد خوانده و می‌خوانید که چگونه به انبیاء و اولیاء توهین می‌کنند و حرفهای کفرآمیز می‌زنند. من عین حرفها را در کمیسیونهای مجلس از بعضی شنیدم از خوف آنکه مبادا بعدها قوانین مخالف شریعت اسلام وضع کنند خواستم از این کار جلوگیری کنم لذا آن لایحه را نوشتم (منظور اصل دوم متمم قانون اساسی) تمام دشمنی‌‌ها از همان لایحه سرچشمه گرفته است.ادامه مطلب...

  
این هم مطلبی درباره بحث مهم متعه (صیغه)که مشکلش توجامعه ماحل بشه
 
ازدواج موقت اگرچه در اسلام به آن اشاره شده اما اظهارنظرهای غیر کارشناسی در این زمینه و عدم هدایت صحیح آن می‌تواند ضمن ایجاد تبعات سوء، منجر به از هم پاشیدگی کانون خانواده و حتی عدم تمایل به تشکیل خانواده در بین جوانان گردد. ادامه مطلب...
  
  
 
احمدی‌مقدم به سخت‌ شدن ازدواج و جوانی جامعه نیز اشاره کرد و گفت: بسیاری از خودنمایی‌ها، عرضه برای ازدواج است. حال چرا ما این را تسهیل نکنیم و یک راه برای تسهیل این امر موسساتی است که هم در انتخاب و هم در امکانات کمک می‌کند.ادامه مطلب...
  
<      1   2   3   4      >