بپرس و خودداری مکن و شرم مدار که این دانش را نه متکبّر و نه کمرو فرا نمی گیرند . [امام باقر علیه السلام ـ در پاسخ به پرسشهای ابو اسحاق لیثی ـ]
ا این نوزاد یهودی ( دجال ) فتنه گر آخرالزمان است ؟ +_ عکس



گفته میشود تولد نوزادی در اسرائیل یهودیان این کشور را به شدت وحشت زده کرده است زیرا این نوزاد یهودی شباهت بسیار زیادی به دجال آخرالزمان که در تمام کتب دینی و غیر دینی جهان از جمله در یهودیت ، مسیحیت و اسلام از آن به عنوان فتنه گر و دروغگوی آخرالزمان نام برده شده است دارد

آیا این نوزاد که با مرگ دست و پنجه نرم میکند همان دجال فتنه گر است ، اگر این همان است آیا خبری وحشتناکتر از این جود دارد و اگر نیست چطور این همه شباهت ، نظر شما چیست ؟ نظر دوستان شما در مورد این خبر چیست

در مورد دجال آخرالزمان داستانهای بسیاری نقل شده که بعضی ساختگی و بعضی دارای سند معتبر هستند که ما برخی از آنها را برای شما شرح میدهیم ، مطالب زیر با زحمت از منابع مختلف شیعه و سنی گلچین شده است اما برخی موارد صد در صد قابل تائید نیست .... الله الاعلم

برخی منابع نیز سعی داشتند دجال را از وجود یک شخص به یک گروه یا تفکر یا اسرائیل و آمریکا و حتی اسکناس یک دلاری آمریکا و تفاسیر آن ربط دهند که بخاطر آنکه نگارنده این متن ، آن متون را از احساسات ضد صهیونیستی و ضد آمریکائی نشات گرفته تصور کرد از ذکر آن خودداری میکنیم و تحقیق در این مورد را به علاقه مندان واگذار میکنیم

ابوبکر اسکافی در کتاب فوائد الأخبار از جابر بن عبدالله نقل کرده که رسول خدا (ص) فرمودند:
کسی که دجال را تکذیب کند کافر شده و کسی که مهدی علیه السلام را تکذیب کند کافر شده است

حدیث بالا و احادیث دیگر نشان دهنده این موضوع است که به احتمال بسیار دجال یک شخص و از جنس مذکر است نه تفکر و ایده و کشور یا قدرت و ثروت و دجال موعود با دجال ها و دروغگو هائی که در برخی احادیث به تکثر آنها تا شصت نفر اشاره شده است فرق دارد

الله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

از جمع داستانها و احادیث مختلف فارق از راست یا ساختگی بودن آنها دجال دارای حالات زیر است :

ناقص ، کور و یک چشمی است و ‏از اصل خلقت یک چشم ندارد به طورى که ‏گودى حدقه‏اش نیست و ادعای خدائی میکند در صورتیکه در خدا نقص و عیب وجود ندارد
چشم چپش در وسط پیشانی او قرار دارد ( لوچ هم هست )
از قوم یهود است
 


مردی چاق و سرخ روی است ( در برخی منابع ذکر شده است که لحاظ بزرگی هیکل هیچ انسانی از ابتدای خلقت مانند او وجود نداشته است )
موهایش مجعد است
پایش لنگ است
دارای قدرتهای فوق بشری و جادوئی است به نحوی که تصور میشود مرده را زنده میکند و در قحطی مردم را طعام میدهد
هفتاد هزار ترک ، یهود ، زنا زاده ، خواننده ، نوازنده ، بادیه نشین و زن از او پیروی می کنند به هرخرابه ای برسد می گوید گنج هایت را آشکار کن پس آنچه گنج دارد آشکارمی شود
طول حکومتش چهل روز است و در این مدت همه را به کفر میکشد
برای نجات از شرش حفظ نمودن سوره کهف قبل از خروجش و در صورت رویت وی خواندن سوره حمد و خانه نشینی و توکل بر خدا توصیه شده است
بر همه جا وارد میشود بجز مکه و مدینه
از اصفهان ، یهودیه ، خراسان یا سیستان خروج میکند ( نکته : نام قدیم اصفهان یهودیه بوده و سیستان نام منطقه ای است بعد از خوراسگان اصفهان که احتمال اینکه منظور از این اسامی مختلف دقیقا یکجا بوده است هست ) این منطقه به همین نام سیستان هم اکنون در نزدیکی اصفهان وجود دارد و اتفاقا قطار اصفهان بندرعباس در ایستگاه کوچک سیستان در حدود 25 کیلومتری اصفهان توقف کوتاهی دارد

و اما مشروح روایات و اسناد :

دجّال با یک چشمش میبیند ، قامتى دراز و چشمانى زاغ دارد که از آنها آب مى ریزد، صورتش آبله رو است و دهانش بوى بد مى دهد، دندانهایش درشت است و ناخنهایش خمیده، پوست بدنش آبله دار و بى مو، در سرش نشانه شکستگى دارد، گردنش دراز، اخلاقش زشت و انگشتانش بسیار بلند است که از وسطهاى کف دستش منشعب مى شود، صدایش طنین دار،شانه هایش بلند و پیشانى اش فراخ است، ریشش به سینه اش فرو هشته، مردى زشت خوى و ترش روست، بر مرکبى سوارست که خودش سرخ و پاهایش سبز است ، سرش چون کوهى بلند و پشتش متناسب با آنست. بر پیشانى اش دو سطر نوشته شده که هر مؤمنى آنرا مى خواند و هرکافرى آنرا تکذیب مى کند، و آن اینکه هر کس از تو پیروى کند شقاوتمند است و هر کس از تو جدا شود خوشبخت است، بیشتر لشکریانش از یهودیان و زنازادگان است. در طرف راست او کوهى سبز و در طرف چپش کوهى سیاه است که با او راه مخفى روند و همراه او توقف مى کنند. مى گوید: این بهشت منست و این یکى از دوزخ من. هر کس از من پیروى کند او را به بهشت مى برم و هر کس نافرمانى کند او را با شمشیر نقمت خود تأدیب مى کنم. در حالی که بهشت او آتش و جهنم او نعمت است
آیا براى شما در مورد دجّال حدیثى بگویم که هیچ پیامبرى به قوم خود نگفته است؟ او ( یک چشمش) نابیناست، و چیزى همانند بهشت و جهنّم با خود حمل مى کند، من شما را از او بیم میدهم آنچنانکه حضرت نوح قومش را بیم داد. من شما را از او بیم مى دهم و هیچ پیامبرى نیست جز اینکه از او برحذر داشته است. ولى من به شما چیزى مى گویم که هیچ پیامبرى به قوم خود نگفته است: مى دانید که او ( نابینا) است و خداوند نابینا نیست. دجّال تا نزدیکى مدینه مى آید و آنگاه سه زلزله در مدینه روى مى دهد، پس هر کافر ومنافقى از شهر بیرون مى رود و بدین سان وحشت از دجّال وارد مدینه نمیشود
در روایات دیگرى آمده است که حضرت رسول (ص) در نماز از فتنه دجّال به خدا پناه مى برد و به اصحابش مى فرمود: همراه او آتش و نورى هست، آتش او آب خنک است و آب او آتش است. هر کس از شما شیعیان آن زمان را درک کند خود را به آنچه که آتش به نظر مى رسد بیفکند که آنچه آتش تصوّرشود آب گوارائى است
البتّه این معنى به نظر مى رسد که دور از واقعیت باشد و تصوّر نمى رود که پیامبر اکرم(ص) چنین تعبیرى را فرموده باشد، ولى در منابع اهل سنّت موجود است.
دجّال مردى درشت و چاق است و در میان مخلوقات خدا از حضرت آدم تا پایان جهان کسى بزرگتر از او نیست.»
از روزیکه خداوند اولاد حضرت آدم را آفریده است فتنه اى بالاتر از فتنه دجّال نیست. خداوند پیامبرى نفرستاده جز اینکه امّت خود را از فتنه دجّال بیم داده است. من آخرین پیامبر و شما آخرین امّت هستید، او بدون تردید درمیان شما خروج خواهدکرد»
هان اى مردم! خداوند پیامبرى را نفرستاده جز اینکه قوم خود را از دجّال بیم داده است وخداوند او را براى زمان شما ذخیره کرده است. اگر کارهاى او بر شما مشتبه شود، این هرگز مشتبه نشود که او کور است و پروردگارتان کور نیست. او بر فراز مرکبى مى آید که بین دو گوشش یک میل است. او خروج مى کند درحالیکه بهشت و جهنّم را با خود یدک میکشد و کوهى از نان و رودخانه اى از آب را همراه خود حمل مى کند. بیشترین پیروانش ازیهودیان، زنان و بادیه نشینان است، به همه اقطار و اکناف جهان وارد مى شود جز مکّه و حوالى مکّه، و مدینه و حوالى مدینه، که هر دو ( مکّه و مدینه) بر او حرام است
بر دجّال حرامست که وارد راههاى کوهستانى مدینه شود، از این رهگذر به وادیهاى نزدیک آن مى آید، در آنجا مردى از بهترین مردم به سوى او خارج مى شود و مى گوید: من گواهى میدهم که تو دجّال ( دروغگو ) هستى . دجّال مى گوید: ای مردم من اگر این مرد را بکشم و سپس زنده سازم،آیا در مورد این امر باز هم شکّ مى کنید؟! مردم مى گویند: نه . پس او را مى کشد وسپس زنده اش مى کند. هنگامى که او را زنده مى کند، او مى گوید : هرگز عقیده من نسبت به تو تغییر نکرده قبلاً هم در همین سطح ترا مى شناختم که الان مى شناسم. دجّال تصمیم مى گیرد که یکبار دیگر او را بکشد ولى خداوند دیگر او را مسلّط نمى سازد. گفته شده که آن مرد حضرت خضر علیه السّلام است،

مدّت چهل روز در روى زمین جولان مى کند، روزى چون یکماه ودیگر روزهایش چون روزهاى شما، سرعتش در روى زمین چون باران است، باد به دنبالش حرکت مى کند، به نزد قومى مى آید و به طرف خود دعوت مى کند. او را تکذیب مى کنند و دست ردّ به سینه اش مى زنند، بر مى گردد، در حالیکه همه اموال آنها را (از طریق سحر وشعبده) با خودش مى برد. آنها صبح مى کنند و مى بینند که چیزى در دست ندارند. آنگاه به سوى آنها باز مى گردد و آنها را به سوى خود فرا مى خواند و همگى او راتصدیق مى کنند و دعوتش را مى پذیرند. به آسمان میگوید: ببار، آسمان مى بارد. به زمین مى گوید: برویان، و زمین مى رویاند. پس دامهاى آنها بهتر از هر زمانى میخورند و به تناسب آن شیر مى دهند، آنگاه به ویرانه آمده مى گوید : گنجهایت را درآور. پس برمى گردد و گنجها همانند زنبوران عسل به دنبالش حرکت مى کنند. جوان چهار شانه اى را مى خواند و با شمشیر دو نیمش مى کند و سپس یکبار دیگر فرا میخواند و خنده کنان به او روى مى کند

کسى صدای او را نمى شنود جز اینکه از او پیروى مى کند جز کسانیکه خداوند آنها را نگهدارد. بهشت و دوزخى خواهد داشت که خواهد گفت: این بهشت منست براى کسانیکه مرا سجده کنند و این جهنّم منست براى کسانیکه از سجده به من ابا کنند

دجّال با هفتاد هزار یهودى خروج مى کند که همگى تا به دندان مسلّح هستند. چون دجّال به حضرت عیسى نگاه کند از ترس ذوب مى شود آنچنانکه سرب در آتش ذوب مى شود. سپس پشت کرده پا به فرار مى نهد. حضرت عیسى (ع) مى فرماید : من ضربتى براى تو دارم که هرگز از من فوت نخواهد شد. پس به او مى رسد و او را طعمه شمشیر مى سازد. دیگر چیزى از آفریده هاى خدا پیدا نمى شود که آن یهودیان در زیر آن مخفى شوند جز اینکه به اذن خدا به حرف درآمده مى گوید: اى مسلمان! اینجا یک نفر یهودى هست او را بکش. هر سنگى و هر جنبندهاى مخفیگاه آنها را بیان مى کند، جز « غرقد» که از درختان آنهاست و لذا به حرف نمى آید» غرقد، نوعى عوسج است و آن درختى است که برگ و بار آنرا بجوشانند و در خضابها به کار برند. نگارنده هنوز به عقیده خود باقى است که دجّال رمز یک آشوبگر و ستمگر از رهبران گروههاى گمراه و خونخوار است که با لشکریان تا به دندان مسلّح طغیان مى کند و ادّعاى الوهیت مى نماید تا روزیکه وعده الهى فرارسد و همه نیروهایش را درهم شکند و خود با یک ضربت از پاى درآید. که حق پابرجا و باطل نابود شدنى است

اسبغ بن نباته‏» ازامیرالمؤمنین‏علیه السلام پرسید: «یا امیرالمؤمنین دجال ‏کیست؟ فرمودند که: آگاه باشید، دجال «صائدبن‏صید» است و شقى کسى است که او را تصدیق کند و سعید کسى است که او را تکذیب کند...و از دهى که معروف به یهودیه ‏است ، خروج مى‏کند. چشم راستش ‏از اصل خلقت ندارد به طورى که ‏گودى حدقه‏اش نیست و دیگرى که ‏در پیشانیش است، مانندستاره ‏صبح مى‏درخشد و در چشمش مانند پارچه گوشت چیزى است گویا که با خون ممزوج است و در میان‏ چشمش ( یا پیشانی ) لفظ «کافر» نوشته شده به‏طورى که همه کس آن را مى‏خواند خواه سواد دار باشد و خواه نه . به ‏دریاها داخل مى‏شود و آفتاب با وى‏ سیر مى‏کند و در پیش رویش کوهى‏است از دود و در پشت‏ سرش کوه‏سفیدى است که خلایق چنین‏ مى‏دانند که آن طعام است و در ایام‏ قحطی شدیدى خروج مى‏کند و به ‏درازگوشی سوار شود و زمین در زیر پایش ‏پیچیده مى‏گردد و به هیچ آبی ‏نمى‏گذرد مگر اینکه خشکیده ‏مى‏شود به طورى که جایش تا روز قیامت ‏خشک مى‏ماند و به آواز بلند ندا مى‏کند، به نوعى که همه جن وانس و شیاطین ، که در ما بین مشرق ‏و مغرب‏اند صداى او را مى‏شنوند.چنین مى‏گوید: « اى دوستان من! به زودى به‏ سوى من آیید. منم آن خدای بزرگ شما و آن کسى که ‏مخلوقات را خلق نمود و ایشان را در محکم نمودن ترکیبشان با هم ‏مساوى گردانید و اندازه صورتها و هیاتهاى ایشان را تعیین نمود و منم‏ آن پروردگار شما که بر همه اشیا قادر است.» و این دشمن خدا ، اینها را دروغ ‏مى‏گوید، زیرا که او مردى است که‏ طعام مى‏خورد و در بازارها راه ‏مى‏رود و پروردگار شما کور نیست‏ و طعام نمى‏خورد و راه نمى‏رود و ازمکانى به مکان دیگر منتقل نمى‏شود. آگاه شوید بدرستى که بسیارى ازتابعان او در آن روز اولاد زنا وصاحبان طیلسان سبز هستند و آن‏ لباسی است (بافتنی بدون دوخت خیاطی) مانند ردا که بر سر ودوش انداخته مى‏شود .خداوند عزوجل او را در شهر«شام‏» در بالاى تلى که معروف است ‏به تل «افیق‏» سه ساعت از روز«جمعه‏» گذشته به دست کسى که ‏مسیح بن مریم علیه السلام در پشت‏ سرش‏ نمازمى‏گزارد، به قتل مى‏رساند.آگاه شوید بدرستى که بعد از این ‏طامه کبرى واقع خواهد شد و آن‏ خروج دابه از زمین است. بعد از آن‏امام على علیه السلام فرمودند که : از من ‏مپرسید که بعد از خروج دابه چه ‏واقع خواهد شد. درآن حال «ترال بن‏سبره‏» به صعصعه گفت که: امیرالمؤمنین از این کلام اعجازنظام، چه چیز اراده نموده اند؟ صعصعه گفت: یا بن سبره! کسى که ‏عیسى ‏بن ‏مریم علیه السلام در پشت ‏سرش ‏نماز مى‏گزارد ، امام دوازدهم‏است!»

طبق روایات ، حوادث مرگبار و وحشتناک زیادی ( 1200 مورد ) قبل از ظهور رخ میدهد که به اعتقاد محققان 1195 مورد آن محقق شده و فقط 5 مورد آن که از مهمترین موارد نشانه های آخرالزمان است باقی مانده است که از این حوادث و نشانه ها بصورت اجمال میتوان به ظهور سفیانی ( از نوادگان ابوسفیان است که از سوریه خروج و کودتا میکند در دین تحریف کرده و آن را منحرف میکند و شیعیان را قتل عام میکند گفته میشود سفیانی با مشخصات رسیده هم اکنون در کشور سوریه از مقامات بلند پایه امنیتی بشمار میرود ) ، ظهور دجال ( دروغگوی یک چشم و وحشتناکی که قدرتهای مافوق بشری دارد در قحطی ظاهر شده و همه مردم را طی چهل روز به کفر و شرک میکشاند ) ، زندیق قزوینی ( شخصی که به مردم ستم فراوان کرده و ظلم را از حد میگذراند ، همنام پیامبر است و حصار ها را تغییر داده و بزرگان مردم را خوار میکند و هر که با او مخالفت کند هر جا باشد وی را یافته نابود گرداند ) بیماری کشنده واگیر دار ( که بسیاری از مردم جهان را گرفتار و به کام مرگ میکشد ) خرابی و مرگهای ناگهانی بغداد ( تا جائی که رهگذران سئوال میکنند این ویرانه ها شهر بغداد بوده است ؟ ) ، علنی شدن گناه و زنا و فسق و فجور و طغیان بر خدا ، رواج کسب های حرام ، شباهت مردان به زنان و زنان به مردان ، آبادی مساجد بدون نمازگزار ، فراگیر شدن ظلم ، تسلط زنان به مردان ، حلال شدن حرام خدا و حرام شدن حلال خدا ، دین لقلقه زبانها میگردد ، قاریان قرآن فراوان و عمل کننندگان به آن کم میشوند ، خوشنودی مردم از شنیدن صداهای حرام لهو و لعب و سنگین شدن گوشها برای شنیدن صدای حق و صدای قرآن ، بی نظمی طبیعت و فصول ، مسلمانان یکدیگر را دروغگو میدانند و چنگ و آب دهان به صورت هم می اندازند ، بلند شدن ساختمانها ، روی آوردن دنیا و خوشی های دنیا به مردم ، خوار شدن علمای دین ، شیوع مرگهای ناگهانی ، سخت شدن دینداری ، تمسخر مومنین تا جائیکه مومن ایمان خود را مخفی میکند ، نا امیدی از ظهور منجی بشریت و بهبود اوضاع ، فقه دین را برای غیر خدا می آموزند و به حج میروند به منظوری غیر از خدا ، مردم ربا میگیرند و رشوه میدهند ، ساختمانها بلند و محکم میشوند ، سفیهان و بی عقلان را بر امور بگمارند ، امرا فاجر ، وزرا ستمگر و کدخدایان خائن گردند ، مردم کار دنیا را بر کار آخرت ترجیح میدهند ، دروغگو به راستگوئی و خائن به امانت داری مشهور میشود ، به خاطر حرص دنیا زنان با مردانشان در تجارت شریک میشوند ، مردم به ناحق شاهد میشوند و بدون مشاهده بخاطر طرفداری شهادت میدهند ، صدای بی دین ها بلند گردد و به سخنان آنها گوش فرا داده شود ، مردم دلهایشان از مردار گندیده تر و از صبر تلخ تر میشود و .......

به دوستان خود بگوئید .....

بحث در مورد این موضوع در بخش نظر خواهی همین پست فعال استع


88/8/29::: 10:28 ص
نظر()
  
  

به گزارش قائم نیوز آیت‌الله جوادی آملی در جمع گروهی از طلاب اظهارداشت: انسان دو حالت بیشتر ندارد، یا کافر است یا زنده و این نشان می‌دهد که غیر از مومن در جامعه کسی زنده نیست و حیات ندارد.

وی با تاکید بر اینکه قرآن کتاب ادب و اخلاق است، گفت: قرآن در مورد ادب و اخلاق بیانات بسیار ارزشمند و زیبایی دارد که اگر این بیانات ارزشمند نبود، این با ادب و فرهنگ غنی قرآن سازگار نبود.

استاد حوزه علمیه قم افزود: اینکه قرآن می‌گوید بعضی در دنیا حیوان هستند تحقیر نیست، بلکه تحقیقی است که انسان‌هایی را که کافر هستند را مشخص می‌کند.

آیت‌الله جوادی آملی با تاکید بر اینکه انسان‌های باید خود را از اخلاق حیوانی دور کنند، بیان داشت: قرآن مبانی ارزشمندی از اخلاق را بیان کرده است که همه باید از این مبانی کاربردی استفاده کنند و آنها را به کار ببندند.

وی با بیان اینکه انسان‌ها باید همیشه پیرو و فرمانبردار امام زمان خود باشند، اظهار داشت: اگر کسی را دیدید که در صحرای عرفات با وجود امام زمانشان به دنبال دیگران می‌دوند تا نیازهای خود را درخواست کنند، اینها حیوان هستند و حیات ندارند.

استاد حوزه علمیه قم با اشاره به کارهایی که انسان‌ها را از نظر اخلاقی محکم و مستحکم می‌کند، گفت: تمام مسایل اخلاقی و ادبی در اسلام و در مرجع آن یعنی قرآن آمده است که این موارد هستند که انسان‌ها را از نظر اخلاقی مستحکم و قدرتمند می‌کند.

آیت‌الله جوادی آملی بیان داشت: حقیقت اخلاق در دین به سه رشته حقیقت نظری برمی‌گردد که اگر انسان به عمق آن‌ها بیاندیشد مبانی اخلاقی را می‌آموزد.

وی در پایان سخنان خود با بیان اینکه انسان باید در حقیقت ظاهر و باطن خود بکوشد، گفت: با توجه به اینکه حکمت عملی زیر پوشش حکمت نظری است اصل حکمت عملی هم به حکمت نظری باز می‌گردد.

منبع : ابنا


88/8/28::: 11:39 ع
نظر()
  
  

 

چند فتوا درباره بهاییت

 

 

1-آیا بهائیت ضاله و منحرف است؟
2-آیا بهائیان نجس هستند؟
3-آیا بهائیان اجازه تبلیغ فرقه خود را در کشور از نظر شرعی دارند؟

پاسخ ها:


آیت الله خامنه ای :
بطور کلى از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه و مضلّه اجتناب کنید.‏
1-بله کاملا منحرف هستند
2-بله نجس هستند
3-چون موجب انحراف و گمراهی مردم می شوند اجازه تبلیغ ندارند

 

حضرت آیت الله نوری همدانی:
1-بله - فرقه ای ضاله است و بسیار منحرف
2-از سگ هم نجس تر هستند و فرقه ای من در آوردی است
3-تبلیغ فرقه آنها حرام است ، چون گرایش به کفر دارند و سبب مرتد شدن انسان ها می شوند

 

حضرت آیت الله مکارم شیرازی:
1-بله – بهائیان کافر حساب می شوند
2-بهائیان کافر و مرتد هستند و نجس
3-از نظر شرعی تبلیغ این فرقه ضاله حرام است چون بهائیان نجس و کافر هستند

 

 

حضرت آیت الله وحید خراسانی:
1-بله
2-نجس هستند چون کافرند
3-اجازه تبلیغ فرقه منحرف و ضاله خود را ندارند

 

حضرت آیت الله حسینی زنجانی :

1_ بهائیت فرقه ایست که ابتداء از تشیع منفک و منحرف شده و در حال حاضر از مصادیق ارتداد محسوب می شود .
2_  کافر و مرتد نجس اند و از جواب سئوال قبل حکم بهائیان معلوم است .

3_ ترویج و تبلیغ فرق ضاله توسط فرد مسلمان  یا جامعه اسلامی حرامست بلکه معقول و معمول نیست ؛ لکن اگر مراد تبلیغ بهائیت توسط خود بهائیان است بنا بر نظر معظم له کفار و مرتدین مورد مخاطبه احکام خمسه شریعت مطهره نیستند و بلکه بر حکومت اسلامی و بر عموم مسلمین فرض است از نفوذ و تقویت این گونه فرقه ها بنحو مناسب ممانعت کرده و در راه خدا مجاهدت نمایند .

پس دوستان کاری نکنیم که باعث تقویت این فرقه شویم مثل مصاحبت-معامله-مشورت-تکریم و...


  
  

ازدواج فاطمه زهرا وحضرت علی (ع) در ملکوت عرش


     
هنگام خواستگاری علی (ع) از دختر رسول خدا(ص) ،پدر بزرگوار عروس از داماد می پرسند: آیا برای عروسی چیزی پس انداز نموده ای ؟ یا رسول ا... پدر و مادرم به قربانت؛ شما از وضع من کاملا مطلعید. تمام ثروتم یک شمشیر ،یک زره و شتر است.


هنگام خواستگاری علی (ع) از دختر رسول خدا(ص)، پدر بزرگوار عروس از داماد می پرسند: آیا برای عروسی چیزی پس انداز نموده ای ؟ یا رسول ا... پدرمادرم به قربانت، شما از وضع من کاملا مطلعید تمام ثروتم یک شمشیر ،یک زره و شتر است. علی جان تو مرد جهادی بدون شمشیر نمتوانی بود و در راه خدا جهاد نتوانی کرد. شمشیر را لازم داری شتر نیز از ضروریات زندگی توست بوسیله آن باید آب کشی کنی. وضع اقتصاد خود و خانواده ات را تامین کنی وجهت اهل و عیالت کسب روزی کنی در مسافرت ها بار بردارت باشد تنها زره ات را می توانی در این راه بگذاری من هم بر تو سخت نمی گیرم به همین زره اکتفا می کنم .
رسول خدا به علی فرمود: برخیز زره را بفروش و بهایش را نزد من آر تا برای شما جهاز و اسباب خانه تهیه کنم ،علی(ع) زره را به عثمان فروخت و عثمان آن را خرید و دوباره به علی(ع)برگرداند.حضرت علی پول زره را به نبی اکرم(ص) تقدیم کرد. نبی اکرم ابابکر، سلمان، بلال، را احضار نمود و تعدادی از وجه فروش زره را به انها دادند.فرمودند: در برابرش اسباب ولوازم زندگی برای حضرت زهرا خریداری نمایئد ،ومقداری از آن را به اسماء داد تا عطر بوی خوش برای او بخرد وباقی مانده را نیز به اسماء سپرد. ابوبکر پولها را شمرد و گفت: 63درهم است و اسباب زیر را خریداری کرد.
1-یک پیراهن سفید
2- یک روسری بزرگ
3- یک حوله سیاه خیبری
4- یک تختخواب از پوست خرما
5- دو عدد تشک کتانی که یکی از پشم گوسفند و دیگری از لیف خرما
6- 4عدد بالش از پوست میش که پراز گیاه اذخر بود
7- یک حصیر هجری
8- یک آسیاب دستی
9- یک کاسه مشی
10- یک مشک چرمی مخصوص بردن آب
11-یک طشت لباسشویی
12- یک کاسه برای شیر
13-یک ظرف آبخوری
14-یک پرده پشمی
15- یک آفتابه
16- یک سبوی گل
17-دوکوزه سفالی
18-یک پوست برای فروش
19- یک عبا
وقتی جهاز را خدمت نبی اکرم(ص) آوردند حضرت اشکشان جاری شد وسرش را به آسمان بلند کرد وگفت :پروردگارا این عروسی را برای کسانی که اکثر ظرفهایشان گلی است مبارک گردان.
برگرفته از کتاب بانوی نمونه اسلام اثر: دکتر سید رضا پاک نژاد


  
  

از ماجرای ازدواج حضرت علی‌علیه‌السلام و حضرت فاطمه‌علیهماالسلام نکات بسیار جالبی را می‌آموزیم که اگر خواهان سعادتیم و پیروی راستین اسلام، بایستی تا مرز توان تلاش کنیم تا مراحل اول ازدواج بر مبنای صحیحی صورت گیرد، و دوم آنکه ساده‌ زیستی در تمام شوون زندگی جامعه و بخصوص ازدواج راه یابد، و گرنه قید و بندهای اجتماعی در امر ازدواج که بیشتر نشأت گرفته از فرهنگ غیر اسلامی و یا ساخته و پرداخته ی ذهن‌های کوتاه مادی و اشرافی است چون غل و زنجیر بر دست و پای جوانان و والدین آنها می‌افتد و هر روز این غل و زنجیر بزرگتر و سنگین‌تر می‌شود، تا جایی که امکان هر نوع حرکت صحیحی را می‌گیرد و حیات جامعه را به سوی نابودی می‌کشاند، و بر فساد و نابسامانی‌های روانی و مشکلات اخلاقی می‌افزاید.

درس‌هائی که از ازدواج حضرت علی و فاطمه زهرا علیهماالسلام می‌گیریم از این قرار است:

 

1- کفو و همتا بودن:

یکی از اصول اساسی و رازهای موفقیت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زیرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از یکدیگر امکان‌پذیر است.

برخی تصور می‌کنند کفویت تنها به شرائط ظاهری از قبیل مسائل نژادی و یا وضعیت مادی و رفاهی بستگی دارد. در صورتی که چنین نیست، بلکه همتایی و هم سوئی آرمان‌ها، خواست‌ها و تمایلات روحی و روانی افراد، میزان آگاهی‌های علمی و دینی و میزان تعهد عملی به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ویژگی‌های اخلاقی و فرهنگی است.

اگر مسئله همتایی نبود، بدون تردید دختران زیبایی در مدینه بودند که از ازدواج با حضرت علی علیه‌السلام خرسند می‌شدند. اما او حتی از آنان خواستگاری هم نکرد و برای حضرت فاطمه علیهماالسلام نیز خواستگاران فراوانی بودند امّا حضرت فاطمه علیهماالسلام و پیامبرصلی‌الله علیه و‌آله به این وصلت‌ها راضی نشدند تنها حضرت فاطمه علیهماالسلام و روح والای او بود که زیبایی‌ها و شکوه معنوی حضرت علی‌علیه‌السلام را درک می‌کرد . در این مورد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمودند: اگر خدا علی را نمی‌‌آفرید برای فاطمه کفو و همتایی وجود نداشت. (1)

 

2- خواستگاری بدون واسطه

خواستگاری بدون هیچ تشریفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علی‌علیه‌السلام شخصاً به خواستگاری حضرت فاطمه علیهماالسلام از پیامبر صلی‌الله علیه وآله اقدام نمود.

 

3- شرط اول : رضایت دختر

پیامبر گرامی صلی‌الله علیه وآله بدون رضایت دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام به خواستگار پاسخ مثبت نداد.

 

4- قناعت

در تهیه جهیزیه به ضروری‌ترین و ابتدائی‌ترین وسائل زندگی در آن عصر بسنده شد، از سیرت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله می‌آموزیم که بایستی در الگوی مصرف تجدید نظر کنیم و در زندگی فناپذیر و زودگذر دنیا به حداقل ممکن قناعت ورزیم تا از گذرگاه پرهیاهوی زندگی سبکبار بگذریم و تن به بردگی این و آن ندهیم.

مگر حضرت فاطمه علیها‌السلام دختر پیامبر صلی‌الله علیه وآله رهبر بی‌نظیر مسلمانان نبود؟ مگر از نژاد بنی‌هاشم یعنی اصیل‌ترین و شریف‌ترین تیره‌های عرب به حساب نمی‌آمد؟ مگر مادرش حضرت خدیجه علیهما‌السلام ثروتمندترین زن عرب در عصر خویش نبود؟ مگر از همه جهات علمی فردی آگاهتر و اندیشمندتر از همگان نبود؟ مگر پیامبر گرامی اسلام صلی‌الله علیه‌ وآله نمی‌توانست جهیزیه زیادی را همراه دخترش کند؟

پاسخ همه این سوالات «مثبت» است اما منش و روش پیامبر عظیم ‌الشأن اسلام صلی‌الله علیه و‌آله و خاندانش بر ساده‌ زیستی استوار است . (2)

متأسفانه در برخی خانواده‌ها به خصوص قشر مرفه جامعه جهیزیه دخترانشان نمایشگاه بین‌المللی کاملی است از لوازم خانگی داخلی و خارجی که برقش چشم‌های ظاهربین را خیره می‌کند.

 

5- مهیا کردن خانه برای ورود عروس

اکنون ببینیم علی بن ابیطالب علیه‌السلام شهسوار اسلام و محبوب‌ترین مردان و نزدیکترین آنان در نزد خدا و رسول خدا چه داشت و چه تهیه کرد:

ابن شهر آشوب در مناقب نقل می‌کند: که حضرت علی‌علیه‌السلام نیز اتاق خود را برای عروسی آماده کرد. بدین ترتیب که:

ابتدا مقداری ماسه کف اطاق پهن کرد و چوبی هم تهیه نمود به دو طرف اتاق وصل کرد تا لباس‌های خود را روی آن بیندازد، و یک پوست گوسفند هم کف اتاق انداخت، و یک بالش نیز که داخلش را از لیف خرما پر کرده بودند در آنجا نهاد. (3) همین .

 

 


  
  

جوون چرا دعا میکنیم اما...اخه شرط داره بخونش

آنچه باید برای ما مهم باشد ، اصل استجابت دعا ها است و دیر یا زود آن مهم نیست ، زیرا گاهی مصلحت اقتضا می کند که دعا دیتر اجابت شود ؛ زیرا خداوند از خیر و صلاح ما آگاه تر است .
استجابت دعا دارای شرایط و نیز موانعى است. پیش از بیان آن، مفهوم دعا و مقدمه‏اى را متذکر مى‏شویم:
مفهوم دعا: دعا به معنى «خواندن» است، خواندنى که به صورت نیایش و سرود و ستایش، یا خواستن و طلب و درخواست مَدَد و نصرت و یاورى.
مقدمه:
انسان مرتبط با خدا مى‏کوشد از طریق دعا (راز و نیاز و مناجات و عبادت) به خدا نزدیک شود. وقتى با کسى آشنا شدى و ارتباط پیوسته شما زمینه اعتماد را فراهم ساخت و از دوستان صمیمى او به شمار آمدى، در هنگام نیاز به خانه‏اش مى‏روى. شرط دوستى را به جا مى‏آوری و میثاق و محبت را استوار مى‏سازی. او نیزدر را باز مى‏کند و شما را در اندرون پذیرایى می‌نماید و مورد لطف و عنایت ویژه قرار خواهد داد.
براى استجابت دعا نیز باید شرایطى را مهیا نمود و موانعى را برطرف ساخت. در ذیل به برخى از شرایط و موانع اشاره مى‏شود:
الف) شرایط استجابت دعا.
1 - ارتباط مداوم با خدا در هر حال:
خداوند به پیامبرش دستور مى‏دهد که «نفس خویش را در کمال شکیبایى در هر بامداد و شامگاه به دعا کردن و جلب خشنودى خدا وادار کن».(1)
قرآن کسانى را که فقط در هنگام گرفتارى و مشکلات دعا مى‏کنند، مورد نکوهش قرار داده است: «وقتى به انسان گرفتارى و غمى روى مى‏آورد، ما را در هر حال (خواب و بیدارى، نشسته و ایستاده) بخواند و چون گرفتاریش را برطرف کنیم، برود (و از ارتباط خود با خدا از جهت کمیت و کیفیت بکاهد و گاهى قطع نماید، به گونه‏اى که) گویى اصلاً ما را براى گرفتارى که به او رسیده بود، نخوانده است!».(2)
امام صادق (ع) مى‏فرماید: «کسى که پیش‏دستى در دعا نکند و فقط در وقت نزول بلا دست به دعا بردارد، دعایش در آن وقت مستجاب نگردد و فرشتگان گویند: این آواز را نشناسیم». در روایت دیگرى آمده که «به او مى‏گویند: تا امروز کجا بودى؟!».(3)
در اصول کافى آمده که خداوند به حضرت داوود(ع) فرمود: «مرا در روزهاى خوش و آسایش یاد کن تا من دعاى تو را در روزهاى گرفتارى و سختى اجابت کنم».(4)
2 - دعا باید از صمیم قلب باشد.
تمام ذرات وجود انسان یک چیزى را بخواهد و طلب کند و دل و زیانش با عمل و رفتارش هماهنگ باشد.
3 - اعتماد به خدا و اطمینان به اجابت او:
امام صادق(ع) فرمود: «خدا دعایى را که از دل غافل و بى خبر برخیزد، مستجاب نمى‏کند پس وقتى دعا کنى، از عمق دل به او روى آور (و دلت را با زبانت همراه گردان) و سپس به اجابت دعایت مطمئن باش».(5)
4 - قطع امید از غیر خدا و امید و اطمینان به خداوند.
امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه یکى از شما بخواهد که هر چه از خدا درخواست مى‏کند، خدا به او عطا فرماید، باید از همه مردم ناامید و مأیوس گردد و هیچ امیدى جز به درگاه خدا نداشته باشد».(6) او به نقطه‏اى از ایمان و توکل باید برسد که بداند همه قدرت‏ها و علل جهان تحت اراده و قدرت الهى قرار دارند.
پس از خدا بخواهد که اسباب و علل مادى و معنوى جهان را جهت صلاح و منفعت او قرار دهد.
5 - دعا باید در کنار تلاش و تدبیر باشد.
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الداعى بلا عمل کالرامى بلا وتر؛ کسى که دعا مى‏کند و به دنبال آن تلاش و عمل نمى‏کند، مانند آن است که بى چله کمان تیر مى‏اندازد».(7)
دعا نمى‏تواند جاى تلاش و برنامه ریزى در زندگى را بگیرد، بلکه مکمل آن مى‏تواند باشد.
6 - دعا باید با حالت تضرع و دلى شکسته باشد.
امام صادق(ع) فرمود: «هرگاه دلتان شکست، دعا کنید، زیرا دل تا پاک و خالص نشود، شکسته نمى‏شود».(8)
7 - مکان دعا در استجابت تأثیر دارد، مثلاً دعا در حرم امامان (ع) مخصوصاً حرم امام حسین(ع) و کنار خانه خدا به خصوص مقام حضرت ابراهیم(ع) و کنار حجرالاسود.
8 - زمان دعا: دعاى پنهانى و در تاریکى شب زودتر به اجابت مى‏رسد، مخصوصاً در قنوت یا سجده نماز «وتر» که بعد از خواندن هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع خوانده مى‏شود.(9)
قرآن مى‏فرماید: «پروردگار خود را به حالت تضرع و تذلل و در پنهانى و خفا بخوانید».
دعا در شب‏هاى ماه رمضان و رجب و دهه اول ذى‏الحجه و غیر آن دعا را به اجابت نزدیک مى‏کند.
9 - توسل به چهارده معصوم(ع) و آن‏ها را بر پایه آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» وسیله و شفیع قرار دادن.
10 - غسل توبه نماید، سپس با وضو چهار رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و سه مرتبه توحید و یک مرتبه سوره «الناس» و یک مرتبه «فلق» را بخوانید. بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفرالله ربى و اتوب الیه و بعد از هفت مرتبه «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» سپس بگویید: یا عزیز یا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.»(10)
به این ترتیب شخص در جاده دعا قرار مى‏گیرد و باید مراقب باشد تا راه دعا را درست بپیماید، و به بیراهه نرود. نشانى راه دعا را ذکر خواهیم کرد.
ب) موانع استجابت دعا
امام على(ع) مى‏فرماید: «المعصیة تمنع الاجابة؛(11) گناه مانع اجابت دعا است».
گناهان سه نوع تأثیر منفى در دعا مى‏گذارند:
1 - لذت دعا و مناجات را سلب مى‏کنند.
انسان دعا مى‏کند، اما لذت نمى‏برد و رقت قلب پیدا نمى‏کند.
2 - مانع استجابت دعا مى‏شوند.
3 - توفیق دعا کردن یا شرکت نمودن در مجالس دعا را از انسان سلب مى‏کنند.
برخى از گناهان در عدم اجابت دعا تأثیر بیشتر دارند که در ذیل به نمونه‏اى از آن‏ها اشاره مى‏کنیم.
امام سجاد(ع) فرمود: «گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏شوند، عبارتند از: بددلى و سوءظن به مؤمنان و کارهاى آنان؛ طینت و درونى ناپاک داشتن؛ نفاق و دورویى با برادران و خواهران ایمانى؛ عدم اطمینان به اجابت دعا؛ تأخیر نمازهاى واجب (و نخواندن آن در اول وقت فضیلت) آن که وقت آن بگذرد؛ بدزبانى و فحاشى و اهانت کردن؛ نزدیک نشدن به خدا به وسیله صدقه و کارهاى نیک». (12)
نیز فرمود: «از جمله گناهانى که مانع استجابت دعا مى‏گردد، نافرمانى و رنجاندن خاطر پدر و مادر است».(13)
در برخى از روایات، بداخلاقى سبب باز گرداندن دعا معرفى شده است.
علل عدم اجابت دعاها از دیدگاه امیرالمؤمنین(ع)
مردى به حضرت عرض کرد: خداوند مى‏فرماید: «ادعونى استجب لکم» پس چرا ما دعا مى‏کنیم، ولى اجابت نمى‏شود، حضرت فرمود: چون دل‏هاى شما در هشت مورد خیانت و بى وفایى کرد:
1 - خدا را شناختید، ولى حقش را آن گونه که بر شما واجب بود، ادا نکردید. از این رو آن معرفت به کار شما نیامد.
2 - به پیامبر خدا ایمان آوردید، ولى در عمل با سنت و روش او مخالفت کردید، پس ثمره ایمان شما چه شد؟
3 - کتاب خدا (قرآن) را خواندید، ولى در عمل با آن مخالفت کردید.
4 - گفتید ما از آتش دوزخ مى‏ترسیم، ولى در همه حالات به واسطه گناهان خود به سوى جهنم مى‏روید.
5 - گفتید ما به بهشت تمایل و رغبت داریم، ولى کارهایى انجام مى‏دهید که شما را از بهشت دور مى‏سازد.
6 - نعمت‏هاى خدا را استفاده مى‏کنید، ولى شکر و سپاس گزارى نمى‏کند.
7 - خداوند فرمود: شیطان دشمن شما است، شما نیز او را دشمن گیرید.(14) شما به زبان او را لعن مى‏کنید، ولى در عمل با او دوستى مى‏نمایید و از او اطاعت مى‏کنید.
8 - عیب‏هاى مردم را برابر دیدگان‏تان قرار دادید و عیب‏هاى خود را پشت سرانداختید، در نتیجه کسى را ملامت مى‏کنید که خود به ملامت سزاوارتر از او هستید.
با این وضع چه دعایى از شما مستجاب گردد، در صورتى که شما راه‏ها و درهاى دعا را به روى خود بسته‏اید؟!
«پس تقوا پیشه کنید؛ کارهایتان را اصلاح کنید؛ امر به معروف و نهى از منکر کنید تا خدا دعایتان را مستجاب کند.(15)
راه دعا از دیدگاه امام صادق(ع)
شخصى خدمت امام صادق(ع) عرض کرد: دو آیه در قرآن است که تأویل و معناى آن را نمى‏دانم. یکى «ادعونى استجب لکم» است، که ما هر چه دعا مى‏کنیم، اجابت نمى‏شود. حضرت فرمود: «من سر عدم اجابت دعایتان را به شما مى‏گویم. اگر تو خدا را در آن چه دستور فرموده اطاعت کنى و آن گاه او را بخوانى، دعایت را اجابت مى‏کند، ولى تو با (دستورهاى) او مخالفت کرده، نافرمانى‏اش مى‏کنى. او نیز اجابت نمى‏کند. با این حال، اگر خدا را از راهش بخوانى - اگر چه گناهکار باشى - خدا دعایت را مستجاب مى‏کند».
آن شخص پرسید: راه دعا چیست؟ فرمود: «نماز (16) که خواندى، ابتدا تمجید کرده، او را به بزرگى مى‏ستایى و به هر نحو که مى‏توانى، حمد و ستایش مى‏کنى، سپس بر پیامبر(ص) و آلش درود مى‏فرستى و به تبلیغ رسالتش گواهى مى‏دهى، و بر ائمه هدى سلام مى‏دهى، آن گاه نعمت‏هاى خدا را بر خود مى‏شمارى و او را به خاطر آن‏ها ستایش و شکر مى‏کنى. بعد به گناهان خود یکایک اعتراف مى‏کنى و هر کدام را که به یاددارى، اقرار مى‏نمایى. هر کدام را به خاطر ندارى، به طور سربسته به زبان مى‏آورى و از همه گناهان به درگاه خدا توبه مى‏کنى و تصمیم مى‏گیرى که دیگر گناه نکنى و از روى پشیمانى و صدق نیت و خلوص، و در بیم و امید از آن‏ها
استغفار و طلب آمرزش مى‏کنى، سپس مى‏گویى: «اللهم انى أعتذر الیک من ذنوبى و استغفرک و أتوب الیک فأعنى على طاعتک و وفّقنى لما اوجبت علىّ من کل ما یرضیک فانى لم أر أحداً بلغ شیئاً من طاعتک الا بنعمتک علیه قبل طاعتک، فأنعم علىّ بنعمة أنال به رضوانک و الجنةَ. بعد از رعایت این مراتب، حاجت خود را بخواه، که امیدوارم خدا ناامیدت نکند و حاجتت را برآورد».(17)
چند تذکر:
1 - گاهى با وجود تمام شرایط دعا، دعا مستجاب نمى‏شود، چون به مصلحت ما نیست، یعنى چیزى را طلب مى‏کنیم که به سود ما نیست، اگر چه مى‏پنداریم به نفع ما و خیر است.(18)
2 - گاهى دعا مستجاب مى‏شود، ولى از روى مصالحى تحقق عملى آن به تأخیر مى‏افتد، حتى ممکن است تا بیست سال طول بکشد تا محقق گردد.
3 - در روایت است خداوند وقتى بنده‏اى را دوست داشته باشد، اجابت دعاى او را به تأخیر مى‏اندازد تا بنده‏اش با او راز و نیاز گوید.
از این رو مؤمنان ثابت قدم هیچ گاه از تکرار دعا مأیوس نمى‏شوند، بلکه مى‏گویند:
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن درآید.
4- گاهی اجابت دعاها در آخرت به صورت پاداش نمایان می شود و در دنیا خواسته اش بنابر مصالحی داده نمی شود. اگر کسی بداند خداوند در عوض عدم اجابت دعا در دنیا، چه پاداشی برای او در آخرت در نظر گرفته است، هرگز نا امید نمی شود. امام صادق(ع) می فرماید: «روز قیامت خداوند متعال می فرماید: ای بندة من!‌ تو مرا خواندی و من اجابتت را به تأخیر انداختم. اکنون ثواب و پاداش تو چنین و چنان است. پس مؤمن آرزو می کند که کاش هیچ دعایی از او در دنیا اجابت نمی شد، برای آن ثواب و پاداش نیک که می بیند».(5)
از روایات استفاده می شود که هیچ دعایی بی اثر نیست و هر دعایی در دنیا و آخرت تأثیر مناسب خود را دارد.
امام سجاد(ع) می فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: یا برای او در آخرت ذخیره می گردد ، یا در دنیا برآورده می شود ، یا بلایی را که می خواست به او برسد،‌ از وی می گرداند».(6)
علاوه بر مطالب یاد شده، همیشه به این نکته توجه داشته باشید که نماز و روزه و دعا و غیره، مطلوبیت ذاتی دارند و فلسفه دعا تنها بر آوردن حوائج به ویژه خواسته های دنیوی نیست، بلکه خود دعا و مناجات با خدا،‌ صرف نظر از اجابت یا عدم اجابت، ارزش دارد و به اصطلاح طلب مهم تر از مطلوب است.(7)

پى‏نوشت‏ها:
1 - کهف (18) آیه 28.
2 - یونس (10) آیه 12.
3 - اصول کافى، ج 4، ص 219.
4 - بحارالانوار، ج 93، ص 381.
5 - بحارالانوار ج 93، ص 305.
6 - عدة الداعى، ص 97.
7 - عدة الداعى، ص 97.
8 - مکارم الاخلاق، ص 315.
9 - پیامبر(ص) فرمود: «براى خدا منادى هست که هنگام سحر ندا مى‏کند: آیا دعا کننده‏اى هست تا اجابت نمایم؟ آیا استغفار کننده‏اى هست تا مورد بخشش قرار دهم؟ آیا درخواست کننده‏اى هست تا به او عطا نمایم؟» رساله «لقاءالله»، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، ص 119.
10 - همان، ص 87.
11 - غررالحکم، ترجمه محمد على انصارى، ج 1، ص 32.
12 - معانى الاخبار، ص 271، به نقل از کیفرگناه و عواقب آن، سید هاشم رسولى محلاتى.
13 - همان، ص 270.
14 - مؤمن (40) آیه 60.
15 - بحارالانوار، ج 93، ص 376 و 377.
16 - غسل و نماز توبه به کیفیتى که ذکر شد.
17 - فلاح السائل، ص 38 و 39.
18 - قرآن کریم در این مورد مى‏گوید: «چه بسا چیزى را خوش ندارید، حال آن که خیر و منفعت شما در آن است و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن که شر و ضرر شما در آن است. خدا مى‏داند، ولى شما نمى‏دانید». سوره بقره، آیه 216.
5. همان، ص 247.
6. تحف العقول، ص 202.


88/8/26::: 11:27 ع
نظر()
  
  

این تفسیرایه قران توسط شورای امر به معروف ونهی از منکر سعودی است

 

 

( أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ)

یَقُول : مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْ النَّاس فَهُمْ خَیْر الْبَرِیَّة . وَقَدْ : - حَدَّثَنَا اِبْن حُمَیْد , قَالَ : ثنا عِیسَى بْن فَرْقَد , عَنْ أَبِی الْجَارُود , عَنْ مُحَمَّد بْن عَلِیّ {أُولَئِکَ هُمْ خَیْر الْبَرِیَّة } فَقَالَ النَّبِیّ صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ " : " أَنْتَ یَا عَلِیّ وَشِیعَتک


درمعنی خیرالبریه درتفاسیر اهل سنت سوال شده از زبان شیرین پیامبر صادر شد که یا علی  خیرالبریه تو وشیعیانت هستی

 


  
  

جهل عامل ترس از مرگ

شخصی از امام جواد(ع) پرسید: چرا این مسلمانان مرگ را ناگوار و ناپسند می دانند. امام(ع) فرمود: زیرا به جریان بعد از مرگ آگاهی ندارند، اگر آنها شناخت می داشتند و از اولیای خدا بودند، آن را دوست داشته و می دانستند آخرت برای آنها بهتر از دنیا است.
سپس آن حضرت افزود: آیا می دانی چرا کودک و دیوانه از خوردن دوایی که برای درمان او است، ممانعت می کنند و نمی خورند. او عرض کرد: چون به سود دوا، ناآگاهند. همچنین امام فرمود: «ان من استعد للموت حق الاستعداد فهو انفع له من هدا الدواء لهذا المتعالج» همانا کسی که به طور کامل آماده مرگ است، مرگ برای او سودمندتر از این دوا است برای آن کسی که مورد درمان قرار می گیرد.
اگر مومنین به آن همه نعمتهای الهی که برای آنها وجود دارد آگاه بودند، برای مرگ آماده می شدند و آن را دوست می داشتند، بیش از دوست داشتن انسان عاقل هوشمندی که خواهان دوا برای دفع آفات و جلب سلامت است1. آری مرگ برای مومنان به حق همچون آزادی پرنده از قفس، و پرگشودن او به سوی باغستان است.


  
  


به مناسبت 30ذیقعده سالروز شهادت نهمین چراغ هدایت دنیا در نگاه امام جواد(ع)


امام جواد(ع) یکی از امامان هادی به سوی راه راست کمال و تقرب به خداوند است. وی که نوری از انوار محمدی(ص) است، در نقش اسوه کامله در حوزه های بینشی و نگرشی ظهور یافته و به مردمان هم عصر و پس از خویش، رفتارها و اندیشه های صحیح و راستین را آموخته است تا بتوانند با بهره گیری از آنها، موقعیت های خود را تحلیل و بر پایه آن کنش و واکنش مناسب را بروز دهند.
براین اساس به حکم عقل و شرع، بر ماست تا نسبت به اندیشه ها و نگرش های آنان اطلاع کامل و کافی به دست آورده و به عنوان سرمشق عملی در زندگی، از آنان پیروی نماییم. بینش و نگرش آنان بر خلاف عالمان و دانشمندان رسمی، تنها در حوزه نظری نیست؛ زیرا هدف آنها این است که انسان تربیت کنند. بر این اساس همه حرکات و سکنات از قول و فعل و تقریر ایشان بر ما حجت است و باید از آن اطاعت و بهره گیری کنیم تا به مقامات عالی و کمالی انسانی دست یابیم. آن حضرت(ع) همانند سیزده نور الهی دیگر، انسان های تمامی هستند که کمال را به نهایت رسانیده اند و چیزی از حقیقت انسانی را وانگذاشته اند. از این رو می توان به قطع و یقین با استفاده از روش زندگی و اندیشیدن آنان به مقامات انسانی رسید.
نویسنده این مطلب تلاش کرده با بهره گیری از یکی از جوامع کلم آن حضرت(ع) تحلیلی از اندیشه ها و نگرش های آن حضرت ارائه دهد و ما را با گوشه ای دیگر از حقیقت زیستن کمالی و تمامی آشنا سازد. با هم این مطلب را ازنظر می گذرانیم.
اولویت گرایش به مادیات در انسان
بی گمان انسان در دنیاست که معنا و مفهوم می یابد؛ زیرا بخش مهمی از زندگی انسانی با دنیا آمیخته است و دنیا به آدمی ماهیت و هویت می بخشد؛ چون انسان، موجودی است که نفس وی در دنیا شکل می گیرد و به کمال می رسد. این روح الهی در کالبد خاکی و دنیوی است که رشد می یابد و به سوی کمال می رود و حقیقت و ماهیت و هویت خویش را شکل می بخشد. از اینرو دنیا یکی از مهم ترین و اصلی ترین شاخصه ها و مؤلفه های هستی انسان را شکل می دهد.
دنیا با همه اهمیت و جایگاهی که برای هستی انسان دارد، بزرگ ترین خطر و تهدید نیز می باشد که آدمی را به سوی نیستی و نابودی واقعی یعنی دوزخ جلال و خشم و انتقام الهی سوق می دهد؛ زیرا نفس آدمی به سبب آن که گرایش طبیعی به خاک و عناصر دنیوی دارد، تمایل کمتری به امور مربوط به معنویات و انتزاعات و کلیات و امور عقلی و اخروی و روحی نشان می دهد و لذا جنبه های خلقی انسان بر جنبه های روحی وی می چربد و گرایش انسان به مسایل مادی بیش از معنوی و به جزئیات بیش از کلیات و به دنیا بیش از آخرت بروز می کند.
نفس انسانی همان روح دمیده شده در کالبد خاکی است. این نفس هرچند که در شرایط اعتدال و استوا آفریده شده و دو دسته از الهامات تقوایی و فجوری از سوی خداوند و شیطان، وی را به دو سوی متضاد می کشاند، ولی او از عقلی برخوردار است که فطرت را یاری می رساند. اگر انسان به فطرت پاک خود باقی بماند، همواره در برابر تمایلات و گرایش های نفسانی به سوی پستی ها و زشتی ها، مقاومت می کند و نفس لوامه و سرزنشگر که از آن به وجدان نیز یاد می شود، وی را از ارتکاب زشتی ها و پلیدی ها که از آن به فجور نیز یاد می شود، پرهیز می دهد.
البته نفس به سبب همان تمایلات و گرایش های طبیعی و غریزی به مادیات و امور دنیوی، گاه از حد اعتدال می گذرد و به سوی فجور متمایل می شود و این گونه است که در این هنگام نفس آدمی به جای آن که لوام و سرزنشگر باشد، اماره به سوء و بدی ها می شود و در مقام نفس اماره ظاهر می گردد.
تنها انسان هایی که با بهره گیری از فطرت و نفس لوامه و عقل مدبر خود توانسته اند مدیریت نفس را به عهده بگیرند، می توانند به سکون و آرامشی دست یابند که از آن مقام، به نفس مطمئن یاد می شود. بنابراین انسان ها تا زمانی که به مقامی دست یابند که نفس ایشان به اطمینان و سکون برسد، در دنیا گرفتار نوسانات شدیدی می شوند که گاه به سوی نفس لوامه و گاه به سوی نفس اماره کشیده می شوند بنابراین هرگز رنگ آرامش و آسایش را نمی بینند و در تردید و اختلاف با خود به سر می برند.
نقش دنیا در هویت بخشی آدمی
این اقتضای دنیوی نفس است که این گونه عمل کند. بنابراین نمی توان از نقش دنیا در هویت بخشی و ماهیت بخشی آدمی غافل بود. به این معنا که دنیا همان گونه که در ماهیت بخشی به مفهوم انسان و انسانیت نقش دارد به همان اندازه در هویت بخشی و ایجاد یک موجود جدید با هویت تازه نیز تأثیر می گذارد. بنابراین هر کسی تا زمانی که در دنیا زندگی می کند، با کارها و اندیشه ها و نگرش ها و رفتارهای خود، درحال ساختن خودی است که از آن به هویت شخصی و یا شاکله وجودی یاد می شود. شاکله وجودی هر انسان، همان شخصیت وی است که در یک فرآیندی آن را می سازد و به آن شکل ثابت می بخشد. در تصویر اسلامی هر کسی درحال ساختن شاکله و شخصیت خویش از طریق بینش ها و نگرش هاست. بنابراین ماهیت ثابت و حقی ندارد، بلکه این ماهیت، زمانی به ثبوت و حقانیت می رسد که خود، آن را به تمام و کمال از طریق بینش ها و نگرش هایش ساخته باشد، در این حالت است که هر کسی چیزی می شود که خود ساخته است. برخی به شکل شتر، گاو و پلنگ یعنی موجودی با خصوصیات سه حیوان مختلف و برخی گوسفند، خوک، خر و اسب و یا اشکال دیگر ماهیت و هویت خویش را بازسازی می کنند. برخی از مفسران بر این باورند که «اذاالوحوش حشرت» اشاره به حشر و نشر انسان ها با ماهیت های حیوانات وحشی در روز رستاخیز دارد؛ به ویژه این که خداوند می فرماید انسان هایی هستند که همانند چارپایان یا پست تر از آنان می باشند این چارپایان درحقیقت شاکله و شخصیت و هویت و ماهیت جدیدی است که انسان در دنیا برای خود ساخته است. این که خداوند برخی از انسان ها را به شکل بوزینه و یا خوک، مسخ نموده است از آن روست که ماهیت و شخصیت و هویت این افراد به سبب بینش ها و نگرش هایشان درحقیقت مسخ شده بود و خداوند تصویر قیامتی و برزخی این افراد را به صورت مجسم و دنیوی به ما نشان داده است. این که برخی از حجاج را ابوبصیر نابینا به اشاره امام صادق(ع) جانورانی زشت و وحشی می بیند از آن روست که آنان ماهیت و شاکله وجودی خویش را در کارخانه دنیا این گونه ساخته و پرداخته اند.
بنابراین در تصویری که قرآن و امامان(ع) براساس آموزه های وحیانی، از دنیا ارائه می دهند، دنیا کارخانه هویت سازی و ماهیت سازی است. انسان ها در دنیا ماهیت خویش را به ماهیات و هویات دیگر تبدیل می کنند و حقایق جدید می یابند. از این رو استاد کامل آیت الله حسن زاده آملی می فرماید که انسان در حقیقت نوع منطقی نیست بلکه براساس اندیشه های اسلامی، جنسی است که تحت آن انواع قرار دارد و هر انسانی می تواند ماهیت خویش را به انواع مختلفی تبدیل و تغییر دهد و درنهایت با شاکله و شخصیت و ماهیت و هویتی در قیامت ظاهر می شود که برای خود ساخته و ثابت و حق گردانیده است.
دنیای مثبت و منفی
دنیا از نظر اسلام و قرآن، امری ارزشی و یا ضدارزشی نیست، بلکه از نظر قرآن، دنیا مکانی بسیار زیبا برای ساختن ها و شدن هاست. انسان ها در زندگی خویش درحال صیروره و شدن ها هستند و این دنیا است که به ایشان چنین امکانی را می بخشد تا ماهیت و هویت خویش را بسازند. با این همه، گرایش به دنیا به عنوان یک اصل، از نظر قرآن مردود است و انسان ها نباید این مرحله را مرحله کامل و نهایی بشمارند و خود را به آن دلبسته نمایند، بلکه دنیا ابزار و مسیری برای رفتن به سوی کمال و نهایت هاست.
در روایات بسیاری دنیا مورد ستایش و سرزنش قرار گرفته است که هر یک ناظر به نگرشی است که انسان به دنیا دارد. اگر انسان دنیا را دارالقرار و ایستگاه نهایی بداند گرفتار آرایه های آن می شود و در دام آن می افتد و نمی تواند مسیر شدن های کمالی را به پایان ببرد. اما اگر دنیا را بخشی از مسیر شدن های کمالی بشمارد، در این حالت دنیا برای او یکی از مهم ترین مکان هایی می شود که باید ارزش هر دم و لحظه آن را قدر شمارد و از آن بهره گیرد.
پیامبر اکرم(ص) خطاب به اباذر غفاری فرمود: یا اباذر، الدنیا ملعونه و ملعون ما فیها الا من ابتغی به وجه الله...؛ ای اباذر، دنیا و آنچه در آن است، بی ارزش و از رحمت الهی به دور است، مگر مقداری که موجب رضایت خداوند متعال گردد. (بحارالانوار، ج 28، ص 78، روایت 3)
حضرت علی(ع) می فرماید: الدنیا دار ممر لا دار مقر والناس فیها رجلان: رجل باغ نفسه و اوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها؛ دنیا خانه ای است که انسان از آن عبور می کند، نه محل استقرار دایم و همیشگی؛ مردم در دنیا دو گروه هستند؛ گروهی خودشان را به دنیا فروخته و به عذاب الهی گرفتار می نمایند و گروهی دیگر، خود را خریده و از قید دنیا آزاد می سازند. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 81، ص 329)
با توجه به این گونه روایات، نتیجه می گیریم که بالاترین سرمایه انسان برای تکامل مادی و معنوی، عمر و حیات و امکانات موجود در این دنیا است که به دو صورت می تواند از آن استفاده نماید، گاهی هدف و توجه انسان به مال، ثروت، مقام و خوشی ها و لذات زودگذر همین دنیاست و برای رسیدن به آنها تلاش می نماید و هدفی جز اشباع غرایز حیوانی و امیال نفسانی ندارد و در دریای کبر، غرور، خودپسندی، جهالت و نادانی غوطه ور است که همان دنیاطلبی مذموم و مورد سرزنش است.
اما گاهی دیگر، انسان به دنیا به عنوان ابزاری برای شدن های کمالی و تقرب الهی توجه می کند و می کوشد تا از هر چیز و فرصت دنیوی برای رسیدن به خداوند استفاده کند و شاکله وجودی خویش را چنان بسازد که آموزه های هدایتی و وحیانی قرآن به وی گفته است.
بازار بزرگ دنیا
امام جواد (ع) این پیشوای بزرگ انسانیت و ولایت و خلافت (ع)، در تصویری که از دنیا ارائه می دهد به گوشه ای دیگر از حقیقت آن اشاره می کند که بسیار سازنده برای انسان هایی است که می خواهند در این صیرورت و شدن های کمالی به سوی اسمای جمالی خداوند حرکت کنند و در بهشت رضوان اکبر الهی جای گیرند.
آن حضرت (ع) در کلامی که باید آن را از جوامع الکلم برشمرد می فرماید: «الدنیا سوق ربح فیها قوم و خسرالاخرون؛ دنیا بازاری است که عده ای در آن سود می برند و عده ای دیگر ضرر می کنند» (بحار الانوار، ج 87، ص 366) و تحف العقول، بخش سخنان امام جواد (ع))
خداوند در سوره عصر در تحلیل زندگی انسان در دنیا می فرماید: «والعصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوابالصبر؛ سوگند به عصر که انسان هر آینه در خسران و زیان است مگر کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند و دیگران را به حق و صبر سفارش نمودند.
هر چند که برای عصر، معانی گوناگونی گفته اند ولی به نظر می رسد که مراد از آن همین بخش از زندگی انسان در دنیاست؛ زیرا انسان در یک فرآیند زمانی پدید می آید و بالنده می شود. این فرآیند از زمانی که در ذات الهی به شکل عین ثابت تا زمانی که به شکل روح و سپس نفس حرکت می کند و از عالم برزخ نزولی فرود می آید و در دنیا مستقر می شود و از متاع های آن سود می برد تا زمانی که به عالم برزخ صعودی در می آید و راه کمال خویش را تا ذات الهی ادامه می دهد و چرخه و دایره انالله و اناالیه راجعون به پایان می رساند، فرآیند طولانی است که زندگی آدمی در دنیا از همه مهم تر و اساسی تر است؛ زیرا در این بخش از سیر و حرکت انسان، عصاره وی گرفته و حقیقت او آشکار می شود. از این رو به آن ؛، عصر و زمانی گفته می شود که عصاره وجودی وی گرفته شده و شناخته می شود و شدن های اصلی و اساسی خود را انجام می دهد.
خداوند می فرماید انسان در زندگی دنیوی خویش (عصر) در خسران و زیان از دست دادن سرمایه وجودی و ظرفیت های کمالی و اساسی خود است و تنها در این میان تنها کسانی که ایمان آورده و کارهای نیک انجام داده و دستگیر دیگران در مسیرکمالی به عنوان خلافت الهی بوده و به سوی حق دعوت و در کارهای نیک و صالح، آنان را یاری و کمک (صبر) کرده اند، سربلند و موفق هستند و از خسران و زیان در امان می مانند.
بنابر این دنیا بازار بزرگی است که هر کسی متاع خویش را عرضه می کند. برخی در این بازار نه تنها سودی نمی برند بلکه اصل سرمایه های وجودی خویش را از دست می دهند و همه توانایی ها و ظرفیت های وجودی خود را بر باد می دهند و چیزی برای خویش باقی نمی گذارند. از جمله این افراد می توان به اصحاب سبت اشاره کرد که به سبب قانون گریزی و دور زدن قانون الهی، به شکل بوزینه در آمدند و شاکله وجودی خود را در همین دنیا بروز و ظهور دادند؛ زیرا کسانی که هنجارشکن و قانون گریز هستند و می کوشند تا با کلاه های شرعی و مانند آن قانون الهی را دور بزنند، بوزینگانی هستند که از انسانیت و قانون بهره ای نبرده اند؛ آنان کسانی هستند که گمان می کنند قانون، ابزار تمسخر و بازیچه هواهای نفسانی آنان است و همانند بوزینگان برای قانون شکلک در می آورند و قانون را با دور زدن و کلاه شرعی گذاشتن، بی اعتبار و بی ارزش می کنند و به تمسخر می گیرند. بنابر این چنین افرادی حقیقت بوزینگی خویش را آشکار می کنند و در نهایت از ظرفیت های انسانیت بی بهره می مانند و زیانکاری وجود انسانی خویش را به بوزینه ای تبدیل می کنند و تغییر ماهیت و هویت می دهند.
امام جواد (ع) برنده بزرگ بازار دنیا
اگر به سیره عملی امام جواد (ع) نگاهی گذرا افکنده شود به خوبی آشکار می گردد آن حضرت رابح بزرگ بازار دنیا بوده است. به این معنا که وی همان گونه که می اندیشد، عمل می کند و همان گونه که می گوید، انجام می دهد و از هر چه پسندیده است پیروی می کند و هر آن چه را که ناپسند است، برای خود و دیگران نمی خواهد.
آن حضرت (ع) با آن که در مقامات باطنی و معنوی، سر آمد روزگار خویش و حجت کامل و تمام الهی بر مردمان زمان خویش بوده است، در نظر گاه اهل ظاهر و دنیا نیز در مقامات عالی و بلندی نشسته بود که بسیاری غبطه آن را می خوردند. وی داماد خلیفه عباسی بود که برای بسیاری از اهل دنیا، مقام بلند و بزرگی بشمار می رفت و ارزش او از نظر ایشان می افزود. با این همه وی برخلاف اهل دنیا و ظاهر هرگز به این مقام دامادی توجه و اعتنایی نداشت.
به این معنا که آن حضرت با حضور در مقامات ظاهری دنیوی و حضور در مراکز قدرت به سبب دامادی خلیفه نخواست از موقعیت ظاهری و دنیوی خویش بهره گیرد. بسیاری از مردم حتی مدعیان زهد و تقوا هنگامی که درمقام قدرت قرارمی گیرند، رفتار و نگرشی دیگر می یابند و طوری دیگر عمل می کنند بطوری که قدرت و مقام برای آنان آفت جان و مایه زیان و خسران ابدی می شود. در داستان هاست که عبدالملک بن مروان: پنجمین خلیفه اموی درسال62هـ.ق درمدینه بدنیا آمد، پدرش مروان بن حکم مدتی خلیفه اموی بود. عبدالملک در مدینه بزرگ شد و بعد از اینکه پدرش از دنیا رفت، درسال 56 قمری در سن 04 سالگی خلیفه امویان در دمشق شد. قبل از اینکه خلیفه شود، پیوسته در مسجد بود و قرآن می خواند و خودش را با زهد و عبادت در نظر مردم موجه جلوه می داد به طوری که او را «حمامه المسجد» یعنی کبوتر مسجد می گفتند؛ ولی به محض رسیدن به خلافت، با همه ارزش های اسلامی و اخلاقی، خداحافظی کرد. زمانی که به وی خبر خلافت دادند، در مسجد درحال تلاوت بود. دراین حال قرآن را برهم نهاد و گفت: «هذا فراق بینی و بینک و هذا آخرالعهد بک؛ این آغاز جدایی میان من و توست و این آخرین دیدار باتوست.»
بسیاری از اهل دنیا این گونه هستند که درمقام قدرت و موقعیت های برتر، حقیقت و شاکله وجودی خویش را چنان که هست نشان می دهند.
این درحالی است که امام جواد(ع) با آن که به اجبار در مقام دامادی خلیفه قرارمی گیرد، هیچ دلبستگی و علاقه ای به دنیا از خود نشان نمی دهد و بارها و بارها ثروت خویش را در راه خداوند انفاق می کند، به گونه ای که به جواد (بخشنده) معروف شد. آن حضرت (ع) درمقام انسان کامل بودن، در جایگاهی بود که در کائنات به اذن الهی تصرف می کرد و نیازی به دنیا و مقامات آن نداشت. بلکه این دنیا بود که به وی نیاز داشت تا دنیا و هرآن چه در آن است را به کمالات لایق و شایسته شان برساند.
مقام ایشان به گونه ای بود که خاک و طلا برای ایشان مساوی بود و به همان سادگی که طلا را به خاک بی ارزش بدل می کردند، می توانستند خاک را به طلا تبدیل کنند. چنان که در روایت است که اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید: در روز عیدی به خدمت حضرت جواد(ع) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم. حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک، قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد. آن را به من عطا کرد. من آن را به بازار بردم شانزده مثقال بود. (اثبات الهداه ، ج3، ص833- بحارالانوار، ج50،ص94- مدینه المهاجز، ص7، ص373- مؤسسه الامام الجواد(ع)، ج1، ص 352)
با این همه آن حضرت (ع) همانند دیگر امامان، خاندان پاک و طاهر عصمت و طهارت(ع) می کوشیدند تا از دسترنج خویش به دیگران کمک کنند و همانگونه که امیرمؤمنان(ع) با چاه کنی و نخلستان سازی و وقف آن به فقیران و بینوایان، می کوشید تا انفاق به دیگران را بیاموزاند، امام جواد(ع) نیز این گونه عمل می کرد و از دسترنج خویش انفاق می نمود.
امام جواد(ع) الگوی همه کسانی است که می خواهند دراین بازار بزرگ دنیا که خداوندش «عصر» نامیده و بسیاری خسران و زیان می کنند، سود برند و شخصیت و شاکله خویش را چنان از طلای حقیقت توحید بسازند که دیگر هیچ چیزی در ادامه فرآیندهای شدن، تغییری در آن ندهد و شیاطین را به ایشان دسترسی نباشد.
آن حضرت(ع) در بینش و نگرش عملی خود به ما آموخت که زندگی دنیوی تنها زمانی ارزش و اعتبار می یابد که بدانیم و بتوانیم به درستی از موقعیت خویش بهره گیریم و متاع خوب بخریم و از سرمایه ها و داشته های وجودی خویش به درستی بهره گیریم. باشد با پیروی از ایشان به شدن های کمال جمالی دست یابیم و دنیا را بازاری برای سود وجودی خویش قرار دهیم.

 
باتشکرازخلیل منصوری

  
  

 

 

زندگی فرهنگی امام جواد(ع)


نضج گیری نحله ها و فرقه های گوناگون در عصر امام جواد(ع) ، فرایند عوامل گوناگونی چون گسترش جهان اسلام و ورود اعتقادات و باورهای مذاهب و ادیان دیگر ، ترجمه آثار فلاسفه یونان و درگیریها جناح بندیها و بلوک بندی قدرت بود .

امام جواد (ع) همانند پدر بزرگوارشان در دو جبههُ سیاست و فکر و فرهنگ قرار داشت .موضعگیرها و شبهه افکنی های فرقه هایی چون زیدیه ، واقفیه ، غلات مجسمه، امام را بر آن داشت تا در حوزه فرهنگ تشیع در برابر آنان موضعی شفاف اتخاذ کند .

امام در موضعگیری در برابر فرقه زیدیه که امامت را پس از علی بن حسین زین العابدین (ع) از آن زید می پندارند .. در تفسیر آیه " وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة " آنها را در ردیف ناصبی ها خواندند. رجال کشی ،ص 319 - مسند الامام جواد (ع)، ص 150

حضرت در برابر فرقه واقفیه که قائل به غیبت امام موسی کاظم(ع) بوده و بدین بهانه وجوهات بسیاری را مصادره کرده بودند . آنان را نیز مصداق آیه " وجوه یومئذ خاشعة عاملة ناصبة " به شمار آورده و در بیانی فرمودند : شیعیان نباید پشت سر آنها نماز بخوانند. رجال کشی ،ص391 - مسند عطاردی ، ص 150

حضرت در برابر غلات زمان خویش به رهبری ابوالخطاب که حضرت علی(ع) را تا مرز الوهیت و ربوبیت بالا برده بودند، فرمودند : لعنت خدا بر ابوالخطاب و اصحاب او و کسانی که درباره لعن او توقف کرده یا تردید کنند. رجال کشی ،ص 444

موضعگیری تند حضرت درباره این فرقه تا بدانجا بود که حضرت در روایتی به اسحاق انباری می فرمایند: " ابوالمهری و ابن ابی الرزقاء به هر طریقی باید کشته شوند ".  مسندالامام جواد ، ص298

حضرت در برابر فرقه مجسمه که برداشتهای غلط آنان ازآیاتی چون " یدالله فوق ایدیهم " و " ان الله علی العرش استوی " خداوند سبحان را جسم می پنداشتند، فرمودند: " شیعیان نباید پشت سر کسی که خدا را جسم می پندارد نماز گذارده و به او زکات بپردازند. تهذیب،ج3،ص283

فرقه کلامی معتزله که پس از به قدرت رسیدن عباسیون به میدان آمد و در سده نخست خلافت عباسی به اوج خود رسید یکی دیگر از جریانهای فکری و کلامی عصر امام جواد (ع) است .موضعگیری حضرت امام جواد (ع) چون پدر بزرگوارشان در این برهه و در مقابل این جریان کلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار است تا آنجا که مناظرات حضرت جواد(ع) با یحیی بن اکثم که از بزرگترین فقهای این دوره به شمار می رفت ، را می توان رویارویی تفکر ناب تشیع با منادیان معتزله به تحلیل نهاد که همواره پیروزی باامام جواد (ع) بوده است .

امام جواد (ع) در راستای بسط و گسترش فرهنگ ناب تشیع کارگزاران و وکلایی در مناطق گوناگون و قلمرو بزرگ عباسیان تعیین و یا اعزام نمود . به گونه ای که امام در مناطقی چون اهواز ، همدان ، ری ، سیستان ، بغداد ، واسط ، سبط ، بصره و نیز مناطق شیعه نشینی چون کوفه و قم دارای وکلایی کارآمد بود .

امام جواد (ع) در راستای نفوذ نیروهای شیعی در ساختار حکومتی بنی عباس برای یاری شیعیان در مناطق گوناگون به افرادی چون" احمد بن حمزه قمی "اجازه پذیرفتن مناصب دولتی داد، تا جایی که افرادی چون " نوح بن دراج " که چندی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه بود، از یاران حضرت(ع) به شمار می رفتند کسانی از بزرگان و ثقات شیعه چون محمد بن اسماعیل بن بزیع ( نیشابوری ) که از وزرای خلفای عباسی به شمار می رفت به گونه ای با حضرت در ارتباط بودند که وی از حضرت جواد (ع) پیراهنی درخواست کرد که به هنگام مرگ به جای کفن بپوشد و حضرت خواست او را اجابت و برای وی پیراهن خویش را فرستاد .

حرکت امام جواد (ع) در چینش نیروهای فکری و سیاسی، خود حرکتی کاملاً محرمانه بود، تا جایی که وقتی به ابراهیم بن محمد نامه می نویسد به او امر می کند که تا وقتی " یحیی بن ابی عمران" ( از اصحاب حضرت ) زنده است نامه را نگشاید . پس از چند سال که یحیی از دنیا می رود ابراهیم بن محمد نامه را می گشاید که حضرت در آن به او خطاب کرده : مسئولیتها و کارهایی که به عهده ( یحیی بن ابی عمران ) بوده از این پس بر عهده توست . بحارالانوار، ج 50،ص 37

این نشانگر آن است که حضرت در جو اختناق حکومت بنی عباس مواظبت و عنایت داشت، تا کسی از جانشینی نمایندگان وی اطلاعی حاصل ننماید.

دوران دشوار امام جواد (ع) در نقش و تبلیغ شیعی را باید در هم عصر بودن وی با دو خلیفه عباسی نگریست خصوصا مامون عباسی که به گفته ابن ندیم "اعلم تر از همه خلفا نسبت به فقه وکلام بوده است. "

دوران هفده ساله امامت حضرت جواد (ع) همزمان با دو خلیفه بنی عباسی مامون و معتصم بود ، 15 سال در دوره مامون -ازسال 203 ق سال شهادت حضرت رضا (ع) تا مرگ مامون در 218 - و دو سال در دوره معتصم - (سال مرگ ما مون 218 تا 220) شرایط دوره 15 ساله نخست حضرت درست همان شرایط پدر بزرگوارش بود که در مقابل زیرکترین و عالم ترین خلیفه عباسی قرار داشت .

مامون که در سال 204 هجری وارد بغداد شد امام جواد (ع) را که بنا بر برخی از روایات سن مبارکشان در این دوران10 سال بیش نبود از مدینه به بغداد فرا خواند و سیاست پیشین خویش را در محدود ساختن امام رضا (ع) در خصوص امام جواد (ع) نیز استمرار داد .

ترس از علویان و محبت اهل بیت در دل مسلمانان از یک سو و متهم بودن وی در به شهادت رساندن امام رضا (ع) در جهان اسلام از سوی دیگر، وی را بر آن داشت تا با به تزویج در آوردن دختر خویش ام الفضل، ضمن تبرئه خویش و استمرار حرکت عوامفریبانه در دوست داشتن اهل بیت، پایه های حکومت خویش را مستحکم سازد .

این حرکت مامون چون سپردن ولایتعهدی به امام رضا (ع) 9 مورد اعتراض بزرگان بنی عباس قرار گرفت اما مشاهده علم و درایت حضرت جواد(ع) در همان سن آنانرا به قبول این ازدواج ترغیب ساخت. امام جواد (ع) شرایط خود را همان شرایط پدر خویش دید، از اینرو با پذیرش ازدواج با ام الفضل نقشه پلید مامون در به قتل رساندن وی و شیعیان را از صفحه ذهن مامون زدود.

حضرت(ع) که به خوبی از سیاستها و نقشه های مامون در بهره برداری از جایگاه دینی و اجتماعی خود باخبر بود، پس از ازدواج اقامت در بغداد را رد و به مدینه بازگشت و تا سال شهادت خویش در آنجا مقیم شد.
نامه های ام الفضل به پدر خویش مبنی بر عدم توجه امام جواد (ع) به وی، بیانگر اجباری بودن ازدواج وی با ام الفضل و نداشتن فرزندی از ام الفضل از امام جواد (ع) پرده از هوشمندی امام (ع) برمی دارد؛ چون که مامون بر آن بود تا با به دنیا آمدن فرزندی از ام الفضل وی را به عنوان یکی از فرزندان رسول خدا (ص) در بین شیعیان، محور حرکتهای آینده خود و بنی عباس قرار دهد. مامون در سال 218 ه .ق در مسیر حرکت به سوی جنگ تا روم درگذشت . علی رغم تمایل سپاه و سران بنی عباس به خلافت عباس فرزند مامون ، عباس بنا بر وصیت پدر با عمویش ابو اسحاق معتصم بیعت کرد .

معتصم هشتمین خلیفه عباسی پس از ورود به بغداد، امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد فرا خواند .حضرت در سال 218 پس از معرفی امام هادی(ع) به جانشینی خود به همراه ام الفضل به بغداد رفت .

در این سفر حضرت با شخصیتی متفاوت از مامون روبرو شد ، شخصیتی با روحیه نظامی گری و فاقد بینش علمی . معتصم که مایه های حیله گری و عوامفریبی های مامون را در خود نداشت ، موضعگیری متضاد با اهل بیت خود را در بین مردم آشکار ساخت .

امام علیه السلام در دو سال آخر عمر خویش تحت نظارت شدیدتر دستگاه امنیتی و نظامی معتصم قرار گرفت.
از اینرو شرایط امام جواد به گونه ای شد که حضرت توسط معجزات و کرامات و شرکت در جلسات علمی ، امامت خود را به دیگران به اثبات می رساند .امام جواد (ع) در طول زندگی پربار اما کوتاه خویش بر آن بود تا ارتباط با مردم را حتی در سخت ترین شرایط حفظ کند و با بذل و بخشش به فقرا و مساکین کرامت اهل بیت را به اثبات رساند. وی این سیره خویش را به امر پدر بزرگوارش آغاز و به انجام رساند . امام رضا (ع) در یکی از نامه های خود به حضرت جواد (ع) می نویسد :" به من خبر رسیده است که ملازمان تو ، هنگامی که سوار می شوی از روی بخل تو را از در کوچک بیرون می برند تا از تو خیری به کسی نرسد تو را به حق خودم بر تو، سوگند می دهم که از درب بزرگ بیرون آیی و به همراه خود زر و سیم داشته باش تا به نیازمندان و محتاجان عطا کنی. "

و این آغاز یک حرکت مردمی ، معنوی و انسانی بود که به استحکام پایگاه مردمی حضرت منجر شد و دستگاه بنی عباس را از نام " جواد " به معنای بخشنده به هراس وا داشت .

 

باتشکر صمیمانه از مطالعات شیعه شناسی

 


  
  
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >